حدسم درست بود خاله اینا برای خواستگاری قرار بود به خانه ما بیان. لباس ساده ای به رنگ زرد به تن کردم و تو آینه به خود نگاهی کردم باورم نمیشد یک روز کسی جز مهدی را بخواهم به عنوان همسر قبول کنم اما انگار قسمت چیز دیگری بود و مهدی حتی یک تماس هم نگرفته بود و دلم را بدجوری شکسته بود.