مجموعه داستان خارجی

گام محال (مجموعه داستان کوتاه)

در آن میان جوانکی بود لاغر با چهره‌ای زرد و با موهایی خاکی که با چشمان گود‌‌افتاده بی‌رنگش به من خیره شده بود. آیا او حقیقت جنگ را درک کرده و هم اکنون سر تعظیم مقابل خدایگان مرگ فرود آورده، یا از ورای چهره درهم به طبیعت مهربان و ملایم من پی برده و با آن نگاه کم فروغش، از من تمنای راه گریزی می‌کرد؟ نمی‌دانستم، تنها می‌دانستم که تا دقایقی دیگر چه بخواهد و چه نخواهد پس کله‌اش یک سوراخ کوچک پیدا می‌شود که همان راه، راه گریزش می‌شود...

افراز
9789642430321
۱۳۸۸
۸۸ صفحه
۲۵۴ مشاهده
۰ نقل قول