کاش انسان بداند، گاه یک گفته بیتفکرش چهطور میتواند مانند اخگری که به زرادخانهای میافتد، موجب انفجاری مهیب شود، که دیگر هیچ تاسف قابل توجیهی برایش وجود نداشته باشد جز یک آه درمانناپذیر.
۳۴ رمان
شهره وکیلی (۱۳۲۵–) نویسنده (رماننویس) ایرانی است. او همچنین آموزگار و مدیر مدرسه نیز بودهاست. رمانهای او فروش بالا و چاپهای متعدد داشتهاند. سیمین دانشور از کتاب «شب عروسی من» وی تمجید کرده است[نیازمند منبع].
شهره وکیلی در سال ۱۳۲۵ در تهران (خیابان ژاله) زاده شد. سپس در دبیرستان آزرم دیپلم ادبی گرفت و همان زمان که در کنکور شرکت میکرد ازدواج کرد. وکیلی در دانشگاه تربیت معلم حشمتیه پذیرفته شد و زمان دانشجویی در مدرسه نیز تدریس میکرد. او تحصیلش ...
شب عروسی من
وقتی ذهن انسان مثل زلزلهنگاری خطاناپذیر کوچکترین نامردیها را ثبت میکند، وقتی تمام رنجهای دیروز، به تقویم امروز انسان سنجاق میشود، وقتی قطرات ریز و تند باران مصائب نمیگذارد مناظر آن سوی پنجره فردا دیده شود، موافقت با روزگاری که سر ناسازگاری دارد، بهترین راه سرکوب آن است.
بی من مرو 2 (2 جلدی)
وقتی فاجعه همانند حریقی مهارناپذیر گسترش مییابد، وقتی روند عنان گسیخته گریزندهای همه چیز را تحتالشعاع قرار میدهد، آنوقت است که زندگی در یک چشم به هم زدن، به نرمی سایه ابری گریزپا از دست میرود.
بازی تمام شد
«اول باید یک قول به من بدهی.»
«چه قولی؟ هر چه بگویی قبول میکنم.»
«مگی، تا وقتی با هم ازدواج نکرده و مادرت را پیدا نکردهایم، نباید پدرت را در منگنه بگذاری که مسائل پشت پرده را فاش کند. پدرت خیلی شکسته شده. تمام زندگیاش پر از حوادث کمر شکن بوده. او به خاطر تو یک عمر زجر کشیده. نباید امروز که ...
بیژن
حوادث رمان به گونهای بازگشت ناپذیر در اطراف مسائل دو خانواده پیش میرود. "بیژن" شخصیت اول داستان است که گیر افتاده در پیچ و خم قولهایی که در گرماگرم بی خبری به "مهتاب" داده به کشفهای تازه میرسد و مهتاب از پنهانکاریهای جنون آمیز خانوادهای که به آن تعلق دارد در کام سرخوردگی میافتد. او و بیژن قرار است تمام ...
چه زود دیر شد جلد1(2جلدی)
بیتا بهتزده و از رمق رفته گفت:«اگر بزنم تو چه کار میکنی؟»
ـ فرار میکنم. تو همین را میخواهی، نه؟
برق شرربار نگاهش بیتا را در جا خشک کرد. با صدایی شکسته گفت:
ـ پس تا فریاد نزدهام و آبرویت را نبردهام برو.
ـ من دوستت دارم. با من این جوری رفتار نکن! بد میبینیها!
ـ من... من از تو متنفرم. برو گمشو دیوانه احمق!...