نمایش‌نامه

وصل 1000 مجنون (مجموعه نمایش‌نامه)

... من آمدم تا در شکوه مهر، روشنایی و زیبایی که بازتاب‌های خداوند هستند، زیست کنم. من این‌جا هستم، زندگی می‌کنم و هیچ‌کس نمی‌تواند مرا از پهنه زندگی، زیبایی و حقیقت! به دیار تاریکی بکشاند. من این‌جا هستم تا برای همه و با همه باشم. آن‌چه امروز من در خلوت خود انجام می‌دهم فردا همگان باز خواهند تاباند. چیزی را که من امروز با یک دل می‌گویم و می‌نویسم فردا هزاران دل خواهند گفت!

9789643375904
۱۳۸۹
۱۲۰۴ صفحه
۲۲۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سعید تشکری
وقتی زمین دروغ می‌گوید
وقتی زمین دروغ می‌گوید می‌دوم، می‌نویسم، می‌خوانم و باز دوباره از نو، دویدنی همواره. من که نامم سعید است. همچنان که در طول همه این سال‌ها خواسته‌ام حکی از من بماند به جای، در سینه‌ام بغضی سرشار از دوست داشتن است و در سرم چیزی سنگینی می‌کند که باید جهان و وسعتش را هرباره ببینی و بیاموزی و خلق کنی و بنویسی.
کافه داش آقا
کافه داش آقا -
پاریس پاریس
پاریس پاریس هر کسی در دل تاریکی؛ یارش را یاد می‌کرد. یاری دیگر نمانده بود. فقط باری بود، یاری نبود. توی خانه امام غریب؛ جز او دلداری نبود. فانوس‌ها خاموش. زنبوری‌ها خاموش. برق برق علا، روی گنبد طلا. توی تاریکی جفا. نگام کن خدا. یا ضامن آهو. پشت در قزاق‌ها ایستادن. با تیر و مسلسل و تفنگ. واویلا!
ولادت
ولادت لیلا! نامی که ابوالقاسم، برای او انتخاب کرده بود. حس کرده بود... این نام بر او مناسب است. اکنون به خود می‌گفت: لیلایت را ببین. ببین که چطور شده؟ نگاهش کن! خوب و برنا و به کمال، قد کشیده، بزرگ شده و وقت آزمون اوست. هر آنچه را آموخته، تو یادش داده‌ای ابوالقاسم! حس می‌کرد دیگر او را نخواهد دید. می‌دانست به زودی به سراغ ...
هندوی شیدا
هندوی شیدا زبان فارسی ...
مشاهده تمام رمان های سعید تشکری
مجموعه‌ها