می‌داند بعد از بیداری یادش خواهد آمد که از جایی در دنیای خواب بیدار شده ولی الان تنها یک بیننده است. دختری تنها در دشت. علفزارها را باد تکان می‌دهد. موهایش را باد تکان می‌دهد ولی صورتش درکی از وجود وزش باد ندارد. سرمای گزنده‌ای به پاهایش می‌دود. آب همه‌جا را گرفته. درست بعد از این‌که به پایین نگاه می‌کند و ساقه‌ی نحیف پاهایش را میان حلقه‌های دورشونده‌ی آب می‌بیند همه‌جا را یک دشت آب فرا گرفته. ابرهای پیچان روی سطح متلاطم آب را تیره می‌کنند… لحظه‌ای بعد در حال دویدن است. خواب‌ها در ادامه‌ی هم‌دیگر نیز شروعی ندارند.