من شادمان بودم. دو تا زندگی داشتم. در خانواده، همچنان ادایِ مرد را درآوردم. ولی کودکان میانِ خودشان از رفتارِ کودکانه بدشان می‌آید: آنها مردانِ راستی راستی اند. من، مردی میانِ مردان، همه روزه همراهِ اینها از مدرسه بیرون می‌رفتم.