بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم سکوتش نه یک حالت که یک مکان بود و او مثل یک زندانی با پای خودش به سلول انفرادی سکوتش می‌رفت و در را پشت سرش می‌بست. نمی‌شد آن تو رفت.