تلفنم رو از جیبم کشیدم بیرون و عکس‎ها رو رد کردم تا به عکس‎های مورد علاقه‌م از سم رسیدم که با یونیفرم سبز تیره‌ش روی تراس نشسته بود. تازه کارش تمام شده بود و چای می‎نوشید، درحالی‌که به من لبخند می‎زد. خورشید پایین پشت سرش بود و یادم می‎آد که داشتم به خورشید نگاه می‎کردم که چطوری پایین می‎رفت. چایی من روی طاقچه‎ی پشت سرم سرد می‎شد، درحالی‌که سم با صبوری نشسته بود تا من ازش عکس بگیرم. "خیلی خوش‌تیپه! اونم می‌آد نیویورک؟"
اون شب خواب ویل رو دیدم. خیلی کم خوابش رو می‎دیدم. روزهای اولی که اونو از دست داده بودم، اون‌قدر غمگین بودم که فکر می‎کردم یه نفر درست تو درونم یه سوراخ درست کرده. وقتی با سم آشنا شدم، خواب‎ها متوقف شدن. اما دوباره خوابش رو دیدم. بعضی وقت‌ها، اون‌قدر زنده و واقعی به‌نظر می‎رسید که انگار واقعاً جلوی من وایساده بود.
۴ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
Elham
‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهار شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۱۷
amitis
‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهار شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۷:۱۴
TheSaba
‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهار شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۷:۲۲
Ali
‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهار شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۳۲