آخرین فعالیت‌ها


  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    [دوشیزه کورنلیا:] خدا را شکر می‌توانیم دوستانمان را خودمان انتخاب کنیم. ولی بستگانمان را باید همان طور که هستند، قبول کنیم و امیدوار باشیم که آدم تبهکاری بینشان پیدا نشود. (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    [دوشیزه کورنلیا:] نباید اجازه بدهیم که همیشه فقط مردها بد اخلاقی کنند؛ موافقید خانم بلایت؟ آنی آهی کشید و گفت من هم کمی عصبی ام. -چه بهتر عزیزم. اینطوری کسی جرات نمی‌کند حقت را پایمال کند. (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    دکتر دیو زیاد مهارت نداشت. او همیشه به موضوع‌های فرعی بیشتر از خود مرض اهمیت می‌داد. ولی مردم وقتی درد دارند کینه‌های گذشته شان را فراموش می‌کنند. اگر او به جای دکتر، کشیش میشد هیچکس او را بخاطر حرف هایش نمی‌بخشید. مردم به دکتر جسم شان بیشتر از دکتر روح شان اهمیت می‌دهند. (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    آنی پرسید: شما تابحال شوهر خوبی ندیده‌اید؟ دوشیزه کونیلیا گفت: چرا؛ آنجا پر از شوهر‌های خوب است. و با دست از میان پنجره باز به قبرستان کوچک کنار کلیسای بندر اشاره کرد. آنی مصرانه گفت: زنده چی؟ کسی که گوشت و خون داشته باشد؟ دوشیزه کورنیلیا با حالتی حاکی از تایید گفت: چرا، چند تایی هستند؛ آنها هم به این منظور به دنیا آمده اند که ثابت شود خداوند قدرت انجام هر کاری ... (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    آنی با خنده گفت: خیلی سخت است که بگوییم مردم چه وقت بزرگ می‌شوند. - (دوشیزه کورنلیا:) راست می‌گویی عزیزم، بعضی‌ها در بدو تولد بزرگ اند و بعضی‌ها تا ۸۰ سالگی هم بزرگ نمی‌شوند. مثلا همین خانوم رودریک که حرفش را می‌زدم، هیچ وقت بزرگ نشد. کارهای او در صدسالگی به اندازه کارهای ۱۰ سالگیش احمقانه بود. آنی گفت: شاید به همین دلیل آن قدر عمر کرد. - شاید ولی ... (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    آنی بدون اینکه لبخند بزند پرسید: فکر نمی‌کنید متدیست‌ها هم به اندازه ما به بهشت بروند؟ دوشیزه کورنلیا با متانت گفت: نظر ما در این باره شرط نیست. ما نمی‌توانیم در مورد چنین موضوعی تصمیم بگیریم، ولی من حتی اگر مجبور باشم در بهشت با آنها همنشین شوم، باز هم روی زمین با آنها معاشرت نمیکنم. (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    دوشیزه کونلیا: فرد پراکتر از آن مرد‌های بدجنس جذاب بود و بعد از ازدواج فقط بدجنسی‌اش را حفظ کرد و جذابیتش را به کلی از دست داد. دائم بد اخلاقی می‌کند و خانواده اش را آزار می‌دهد. به این هم می‌گویند مرد؟ (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    او بسته زیر بغلش را باز کرد و گفت کارم را هم با خودم آورده ام خانم بلایت! برای تمام کردنش خیلی عجله دارم و نباید هیچ فرصتی را از دست بدهم. (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    اگر دوشیزه کورنلیا برای تبریک عروسی یک ملکه وارد قصر شده بود، باز هم همانقدر با وقار و با اعتماد به نفس با موقعیت روبرو می‌شد؛ چین‌های پیراهن طرح رزش را روی زمین مرمری می‌کشید و با همان خونسردی به ملکه گوشزد میکرد که به دست آوردن یک مرد چه شاهزاده باشد چه رعیت ارزش فخرفروشی ندارد. (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    دریا همواره ساکنین ساحلی را به سوی خود فرا می‌خواند و حتی آنها که پاسخی نمی‌دادند در دل احساس بی قراری می‌کردند. (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    آنی گفت: «خوشحالم که تصمیم گرفتیم ماه عسل مان را اینجا بگذرانیم، اینطوری خاطراتی که در ذهنمان می‌ماند به جای آنکه از یک مکان نا آشنا باشد مربوط به خانه رؤیاهای خودمان است.» (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    جویباری که از گوشه ای می‌گذشت زیر سایه توسکاها نمایی بلورین داشت. خشخاش‌های لب آب چون جام هایی ظریف، از نور مهتاب لبریز شده بودند. گل هایی که به دست همسر مدیر مدرسه کاشته شده بودند، آهسته سر تکان می‌دادند و زیبایی و تقدس روزهای خوش گذشته را به رخ می‌کشیدند. آنی در تاریکی ایستاد و نفس عمیقی کشید و گفت: «دوست دارم در تاریکی گل‌ها را بو کنم احساس ... (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    کاپیتان جیم: کورنلیا مردم را به دو دسته تقسیم می‌کند؛ آنها که از رگ و ریشه خودش اند و آنهایی که نیستند. اگر یک نفر با تو روبرو شود، افکارش با تو یکی باشد و از همان چیزهایی که تو خوشت می‌آید خوشش بیاید پس با تو هم‌رگ و ریشه است. جرقه‌ای در ذهن آنی روشن شد. او گفت: فهمیدم منظورتان همان عبارت هم فکر من است. (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    کاپیتان جیم گفت: چه پانزده سال خوشی بود! هر دوی آنها مهارت زیادی در شاد بودن داشتند. بعضی‌ها اینطوری‌اند. هر اتفاق بدی هم که بیفتد، نمی‌توانند زیاد غصه بخورند. آنها خیلی بلد نظر بودند و فقط یکی دو بار با هم بحث و بدل کردند. ولی یکبار سرکار خانم سلوین همانطور که خنده قشنگی به لب داشت به من گفت «وقتی من و جان دعوا میکنیم، احساس بدی پیدا می‌کنم ... (...)

  • آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5)
    از آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) :

    گیلبرت با ملایمت گفت: «خدا میداند وقتی عشق یا غمی عمیق، کسی را فرا می‌گیرد، قدرتی شگرف پیدا می‌کند.» (...)