بریده‌هایی از رمان چه باید کرد

نوشته لئو تولستوی

اگر برای یک آدم نادان آن چه در زمینه ستاره شناسی، تاریخ، زمین شناسی، فیزیک و ریاضیات می‌دانیم، تشریح کنیم. به طور قطع چیز تازه ای از آن درک می‌کند و هرگز نخواهد گفت: «شما موضوع تازه ای به من نیاموختید چون همه از آن باخبرند و من هم می‌دانم.»
حالا برای یک آدمی که چیزی می‌داند، بالاترین حقیقت معنوی و اخلاقی را در قالب جملاتی روشن و دقیق که تا کنون نشنیده است، بیان کنید. اگر کسی باشد که اصولا به این مسائل علاقه ای نداشته باشد به شما خواهد گفت: مگر ممکن است کسی نداند؟ این حقیقتی است که از مدت‌ها قبل آشکار شده و همه از آن آگاهند.
چرا؟ چون واقعا این شخص اطمینان دارد که همین حقیقت را قبلا نیز در قالب همین جملات شنیده و برایش تازه نیست.
اما فقط کسانی که به مسائل معنوی و اخلاقی علاقه مندند می‌توانند اهمیت و ارزش این طرز بیان و روشن ساختن و قابل فهم کردن یک موضوع غامض و پیچیده را درک کنند و قدر و منزلت زحمت و دقتی را که به این نتیجه رسیده دریابند و متوجه شوند که فقط با به کار بردن مساعی فراوان و درایت و سخن سنجی فوق العاده می‌توان یک فرضیه تاریک و یک رشته افکار مبهم و گسیخته را به صورتی بدیهی، روشن و قابل درک درآورد.
چه باید کرد لئو تولستوی
من همیشه از این ادعا تعجب کرده ام که می‌گویند: فلان موضوع از لحاظ تئوری درست است، ولی عملی نیست، مثل این که تئوری چیزی جز ردیف کردن یک رشته کلماتی که برای بحث و مکالمه لازم است نبوده و نمی‌توانسته است پایه و ملاک اقدامات و فعالیت‌های عملی باشد.
آنچه می‌توان احتمال داد این است که بعضی افکار بی معنی و غیرقابل تحقق سبب شده اند که این استدلال در افواه مردم جاری شود.
تئوری چیزی است که انسان می‌داند و پراتیک آن چیزی است که عمل می‌کند. پس چگونه می‌شود که انسان چیزی دیگر فکر کند، ولی به طریقی ددیگر عمل نماید؟
مثلا اگر از نظر تئوری برای پختن نان باید ابتدا خمیر کرد و بعد در تنور گذاشت، هیچ آدمی جز آن نخواهد کرد مگر این که دیوانه باشد. معذلک در اجتماع ما گفتن این که فلان کار نتیجه ندارد مد شده و همه جا تکرار می‌شود.
چه باید کرد لئو تولستوی