معلم خوب می‌داند که برای آموزش موفق، زمان‌بندی، امری حیاتی است. ما ناخودآگاه تمایل داریم به‌محض اینکه مشکلی پیش می‌آید در همان لحظه درسِ مربوط به آن مشکل را آموزش دهیم، به جای اینکه صبور باشیم تا فرصت مناسبی پیش آید که دانش‌آموز با احتمال بیشتری به آن توجه نشان دهد (این فرصت ممکن است چند روز بعد پیش آید). و بدین ترتیب معمولاً شرایط را طوری رقم می‌زنیم که پیچیده‌ترین و دشوارترین کارهای آموزشی خود را زمانی برای دانش‌آموز توضیح می‌دهیم که خود تحت فشار زیادی هستیم و دانش‌آموز نیز خسته و یا عصبی است. باید یاد بگیریم که همچون ژنرالی چیره‌دست عمل کنیم که می‌داند چگونه منتظر بماند تا بهترین شرایطِ انجام حرکت ایجاد شود. حتی می‌توان گفت باید مکتبی فکری تأسیس کنیم که موضوع اصلی‌اش زمان‌بندیِ مناسب برای حل موضوعات مهم و دشوار باشد؛ تا در این مکتب نسل به نسل داستان‌هایی در این مورد نقل شوند که چگونه پس از سال‌ها تلاش بی‌نتیجه و تکرار حملات رودرروی بی‌فکرانه، معلمی بزرگ صبورانه کنار دستگاه ظرف‌شور مکث کرد تا وقتی که همسرش روزنامه را کنار گذاشت، در مورد تعطیلات پیش رو فکر کرد و بعد با دقت تمام نکته‌ای را بیان کرد که مدت‌ها در ذهنش حلاجی کرده بود، و سرانجام معلمِ داستان، به فتحی عظیم در امر آموزش دست یافت.