نامه‌های آلبر کامو موجزتر است اما ترجمان همان عشق به زندگی، شیفتگی‌اش به تئاتر، توجه همیشگی‌اش به بازیگران و حساسیت آن‌هاست. او در این نامه‌ها موضوعاتی را مطرح می‌کند که برایش عزیز است مثل حرفهٔ نویسندگی‌اش، تردیدهایش، و سهمناکیِ کارِ نوشتن توأمان با بیماری سل. او با ماریا دربارهٔ آنچه می‌نویسد صحبت می‌کند، پیشگفتار پشت و رو، عصیانگر، وقایع‌نگاری‌ها، تبعید و سلطنت، سقوط، آدم اول. او هرگز خود را "درخور" احساس نمی‌کند. ماریا خستگی‌ناپذیرانه به او اطمینان می‌بخشد، به او باور دارد، به آثارش، نه کورکورانه بلکه به‌عنوان یک زن می‌داند که آفرینش از هر چیزی قوی‌تر است. و او بلد است این را با یقین و ایمانی حقیقی بگوید.