سوای همهٔ این‌ها، من خودم هم به توان تو نیاز دارم، چون دیگر اعصابم نمی‌کشد. ازسرگیری ارتباط با سینما به نحسی خورده و فقط توانستم دو روز فیلم بگیرم. کاش می‌شد عقب بیفتد! می‌بینی که باید هر کار می‌توانی بکنی که تعادل روحی و جسمی‌ات برگردد: این مال ماست. تمام توانم را به کار بردم تا بتوانم این‌ها را به تو بگویم. اگر تسلیم می‌شدم تو فقط فریادی می‌شنیدی که مدام تو را طلب می‌کرد؛ صادقانه بگویم که دیگر نمی‌توانم بدون تو زندگی کنم. دقیقاً به این خاطر است که می‌خواهم زندگی کنم و تو زندگی می‌کنی با عمری دراز. اما دوست ندارم به این فکر کنم؛ احساس می‌کنم خودم هم دیوانه شده‌ام. مراقب خودت باش. خوب شو. دوستت دارم بدیهی مثل زندگی.