آدم چطور میتواند یک شیطان را بشناسد؟ شیطان در یک جمعیت بزرگ چطور شناخته میشود؟ او چگونه خودش را معرفی میکند؟ مسافر فرانکفورت آگاتا کریستی
آگاتا کریستی
اما چه خوش شانسی شگفت انگیزی! چه استجابت دعایی. یک مهمان خانه و میزبانی جذاب. حیف که رولز رویسم در برف گیر کرده است. برف کورکننده همه جا هست. نمیدانم کجا هستم. شاید، با خودم فکر میکنم، قرار است که از سرما بمیرم. و بعد کیف کوچکی را برمی دارم و به سختی در برف شروع به حرکت میکنم. رو به رویم دروازه هایی آهنی را میبینم. یک اقامت گاه! من نجات پیدا کرده ام. تله موش آگاتا کریستی
آسیاب خداوند به آهستگی میچرخد،اما خیلی ریز آسیاب میکند. جنایت در کریسمس آگاتا کریستی
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها… دست پنهان آگاتا کریستی
هر کسی مزد کاری که کرده را میگیرد. (نقل قولی از کارولین به خواهرش که فکر میکرد قاتل اوست و از او مراقبت کرد). تصویر تلخ 1 نقاش آگاتا کریستی
پنج پسربچه سیاهپوست به دادگاه رفتند یکی از آنها محکوم شد ماند چهار بچه. و آنگاه دیگر هیچ آگاتا کریستی
هرشبانگاه و هر سپیده دمان
پا گذارند مردمی به جهان
که بود سهمشان غم و حرمان
هر شبانگاه و هر سپیده دمان
پا گذارند مردمی به جهان
عده ای را نصیب شادی و شور
عده ای را شبان بی پایان شب بیپایان آگاتا کریستی