بریده‌هایی از رمان امیدهای جاودان بهاری

نوشته استفن کینگ

در این دنیا آدم‌ها در برابر اتفاقی هولناک فقط و فقط به دو دسته تقسیم می‌شوند.
در نظر بگیر که خانه ای قدیمی پر از تابلوها و مجسمه‌های کمیاب و اشیای عتیقه بی نظیر وجود دارد، رِد. و در نظر بگیر که صاحب خانه شنیده که طوفان شدیدی به آن سمت در راه است.
یکی از دو دسته آدم فقط و فقط آرزوی بهترین‌ها را دارد. به خودش می‌گوید، طوفان مسیرش را عوض خواهد کرد. هیچ طوفان دارای عقل سلیمی هرگز جرات نخواهد کرد، رامبراندها، اسب‌های دگا، جنگل‌های گرَنت، و بنتون‌های مرا از بین ببرد. از این گذشته خداوند این اجازه را به او نخواهد داد. و اگر بدترین وقایع به وقع بپیوندد، آن‌ها را در امان خواهند بود. این نظر دسته ای از آدم هاست.
انسان متعلق به دسته دوم تصور می‌کند، آن طوفان عظیم قرارست خانه را از وسط به دو نیم کند. حتی اگر هم اداره هواشناسی پیش بینی کند که طوفان مسیرش را عوض خواهد کرد، او اصل را بر این مبنا می‌گذارد که طوفان مجدداً به مسیر پیشین اش بر می‌گردد تا خانه اش را ویران، و با خاک یکسان کند. این دسته از آدم‌ها در عین حالی که به بهترین‌ها امید دارند، خودشان را برای بدترین‌ها نیز آماده می‌کنند.
امیدهای جاودان بهاری استفن کینگ
اندی علی رغم تمام مشکلاتی که با آنها دست و پنجه نرم می‌کرد ، کماکان به زندگی خویش نیز ادامه می‌داد. هزاران هزار آدم وجود دارند که نمی‌توانند ، هم چون اندی رفتار کنند ، کسانی که زندگی شان را ادامه نداده ، نمی‌دهند ، و نخواهند داد. کلی از آن‌ها نیز در زندان به سر نمی‌برند. امیدهای جاودان بهاری استفن کینگ
هفت سال طول کشید تا رابطه ما از سر تکان دادنی عادی به دوستی ای عمیق تبدیل شود. اما من در سال 1960 یا پس از آن بود که ایمان پیدا کردم ، ما واقعا از ته دل با یکدیگر صمیمی هستیم. و مطمئن ام من تنها کسی هستم که قادر شد ، با اندی رابطه صمیمانه ای برقرار کند. امیدهای جاودان بهاری استفن کینگ
بعضی از پرنده‌ها هستندبرای اسارت خلق نشده اند. پرهای این پرنده‌ها روشن و درخشان است ، و آواز بلندشان نیز شیرین و شیدایی. چنین پرنده هایی را باید آزاد کنید ، اگر هم آزاد نکنید ، روزی از روزها که برای غذا دادن در قفس را برای شان باز کرده اید ، به طریقی از قفس خارج شده ، و در برابر چشم تان می‌گریزند. سپس در درجه اول آن وجه وجودی تان که زندانی کردن چنین پرنده هایی را غلط می‌پندارد ، جشن و پایکوبی به راه خواهد انداخت ، اما با این وجود محل زندگی تان به حدی ملال آور و پوچ و تهی می‌شود که دلتنگ شان خواهید شد. اندی این گونه بود. امیدهای جاودان بهاری استفن کینگ
اندی غروب‌ها به هنگام بازگشت به سلول خود هرگز هم چون دیگر زندانیان با شانه هایی خمیده و گام هایی سست و لرزان قدم نمی‌زد ، آدم هایی که قصد داشتند ، شب بی پایان دیگری را سپری کنند. گام‌های اندی همواره استوار و شانه هایش نیز برافراشته بود ، گویی به سوی خانه اش می‌رفت ، و همسرش انتظارش را می‌کشید. امیدهای جاودان بهاری استفن کینگ
دادستان گفت ، اندی دفرین شوهر خطاکاری نبوده که در پی گرفتن انتقام سنگینی از همسر فریب کارش باشد ، چرا که در این صورت این موضوع قابل درک بود ، هر چند نابخشودنی ؛ این انتقام بی رحمانه‌ترین نوع انتقام بوده. دادستان به هیات منصفه گفت: در نظر بگیرید! چهار گلوله ، چهار گلوله! و نه شش تا ، بلکه هشت گلوله! او ابتدا تمام گلوله‌های اسلحه را شلیک کرده… و سپس مکث کرده ، و بار دیگر اسلحه را پر کرده تا بتواند بازهم به هر دوی آنها شلیک کند! امیدهای جاودان بهاری استفن کینگ
رد: در کل دوره محکومیتم در شاوشنگ شاید کمتر از ده نفر وجود داشتند که وقتی به من گفتند ، بی گناه هستند ، حرف شان را باور کردم. اندی دفرین یکی از آنها بود ، البته من بی گناهی او را پس از گذشت چند سالی باور کردم. و اگر من نیز یکی از اعضای هیات منصفه دادگاه عالی پورتلند بودم ، پس از گذشت شش هفته پر و تب و تاب در سال 1947 و 1948 رای به گناهکاری او می‌دادم. امیدهای جاودان بهاری استفن کینگ