بریده‌هایی از رمان قصه‌های امیرعلی 2

نوشته امیرعلی نبویان

تنها نکته قابل ذکر در طول مسیر،صدای بلند ضبط ماشین بود و تصنیفی که مربوط می‌شد به خاطرات مسافرت دسته جمعی خواننده اثر و دوستان‌شان در بهار گذشته،که گویا یک بانوی با محبتی هم همسفرشان شده بود و همراهشان می‌آمد و این که آن هنرمند وارسته تردید داشتند سر صحبت را باز کنند یا نه. البته سرانجام «راز دلشان را به او گفتند و یک چیزی جواب شنفتند» که بنده لابه‌لای سوز و کوران خیلی متوجه‌اش نشدم،اما انگار آن خانم ،ضمن رد پیشنهاد آقای خواننده ،نادانی ایشان را هم مورد نکوهش قرار داد. قصه‌های امیرعلی 2 امیرعلی نبویان
وصیت نامه کلا پدیده هیجان انگیز و باحالی است. گاهی عده ای از ارث محروم و در مواردی، برخی- از جایی که فکرش را هم نمی‌کنند- ثروتمند می‌شوند. اما بعضی از وصیت‌ها جز دردسر چیز دیگری به بار نمی‌آورد که معمولا متعلق است به آدم هایی که مال و اموال درست و حسابی ندارند و محض خالی نبودن عریضه، مثلا وصیت می‌کنند که «ما را روی قله قاف و کنار لِنگ چپ سیمرغ دفن کنید.» قصه‌های امیرعلی 2 امیرعلی نبویان
ترس اگر محصول شعور، موقعیت سنجی، درک درست از شرایط و در یک کلام، تداعی کننده مفهوم احتیاط باش اصلا چیزبدی نیست، اما غیر از این خنده دار است، مثل ترسیدن از تاریکی، سایه اجسام روی دیوار، سوسک و غیره؛ هرچند که این آخری توسط عده ای از عزیزان به مفهوم «چندش» تعبیر و توجیه می‌شود، اما حقیقت انکار نشدنی آن است که جیغ زدن و فریاد کشیدن و بالای مبل و میز و کابینت و اجاق گاز پریدن، واکنش‌های ناشی از وحشت محض هستند که هیچ سنخیتی با مور مور شدن بدن آدم ندارند. قصه‌های امیرعلی 2 امیرعلی نبویان