بریده‌هایی از رمان دعا برای ربوده‌شدگان

نوشته جنیفر کلمنت

بوسهٔ یک مرد در زندان زنان بهترین هدیه‌ای بود که می‌شد بگیری، حتا بهتر از هدیهٔ تولد یا کریسمس، بهتر از یک دسته گلِ سرخ یا یک دوش آب داغ. می‌توانستم سال‌ها ماندن در این زندان را به خاطر رفتن به کارگاه کُلاژ و آن بوسهٔ مردانه روی گونه‌ام تصور کنم. آن بوسه باران بود، آفتاب بود و هوای مطبوع بیرون از زندان. بله، می‌دانستم حتا حاضرم در آن کلاس بنشینم و چیزهای احمقانه روی مقوا بچسبانم تا آن بوسه دوباره نصیبم شود. دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
استاد با لونا خداحافظی کرد و گونهٔ مرا بوسید و گفت «به کارگاه ما خوش اومدی، امیدوارم جلسهٔ بعد هم بیای.» بوی آبجو می‌داد. جای بوسه‌اش را با آستین لباسم پاک نکردم. با لونا که به‌آهستگی به طرف سلول‌مان می‌رفتیم رطوبت آب دهان مرد هنوز روی صورتم بود. حتا تا ساعت‌ها بعد آن قسمت از گونه‌ام را احساس می‌کردم، انگار علامتی روی من گذاشته بود. بوسهٔ یک مرد در زندان زنان بهترین هدیه‌ای بود که می‌شد بگیری، حتا بهتر از هدیهٔ تولد یا کریسمس، بهتر از یک دسته گلِ سرخ یا یک دوش آب داغ. می‌توانستم سال‌ها ماندن در این زندان را به خاطر رفتن به کارگاه کُلاژ و آن بوسهٔ مردانه روی گونه‌ام تصور کنم. آن بوسه باران بود، آفتاب بود و هوای مطبوع بیرون از زندان. بله، می‌دانستم حتا حاضرم در آن کلاس بنشینم و چیزهای احمقانه روی مقوا بچسبانم تا آن بوسه دوباره نصیبم شود. دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
«همه می‌خوان ما رو عوض کنن. مورمون‌ها، بشارتی‌ها، باپتیست‌ها، متدیست‌ها و کاتولیک‌ها. همه.» «یکشنبه‌ها مبشران به زندان می‌آن، گاهی روزهای دیگه هم می‌آن، خودت می‌بینی. همه‌جور خدایی تو این زندان پیدا می‌شه.» دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
همان وقتی که با تب بالا توی ننوی پارچه‌ای خوابیده بودم و مادرم آن‌قدر ننو را تکان می‌داد و پشه‌ها را با دست از من دور می‌کرد که بالاخره دستش درد می‌گرفت. در کوهستانِ من دور کردن پشه‌ها از روی کسی عاشقانه‌ترین کاری است که یک نفر می‌تواند برای دیگری بکند. توی فیلم‌های مستند نشنال‌جئوگرافی که می‌دیدم در افریقا پشه‌ها توی چشم بچه‌ها می‌روند تا اشک آن‌ها را بمکند واقعاً چندشم می‌شد. یعنی کسی نبود آن‌ها را بتاراند؟ حتا خودِ فیلم‌بردار؟ دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
نفهمیدم مادرم که سال‌ها پیش قسم خورد دیگر مسابقهٔ گاوبازی نبیند چه‌طور تلویزیون را روی آن کانال گذاشته بود. در یک فیلم مستند دیده بود که تارهای صوتی اسب‌ها را می‌بُرند و به همین دلیل آن‌ها در طول مسابقات نه شیهه می‌کشند و نه فریاد می‌زنند. توی تلویزیون بزرگ صفحه‌تخت‌مان می‌شد اشک‌های گاو را دید که از چشم‌هایش می‌چکیدند و روی زمین شنی مسابقه که از خون و کاغذرنگی‌های براق پوشیده بود می‌افتادند. دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
هدف همه این بود که دیگر برنگردند. زمانی عدهٔ زیادی در این کوهستان زندگی می‌کردند، تا وقتی بزرگراه خورشید از مکزیکوسیتی به آکاپولکو کشیده شد. به عقیدهٔ مادرم آن بزرگراه مردم ما را دو قسمت کرد، مثل خنجری که بدن یک آدم را دو تکه کند. بعضی از مردم در یک طرف آسفالت سیاه‌رنگ ماندند و بعضی به طرف دیگر رفتند. پس همه مجبور بودند مرتب از عرض جاده عبور کنند. وقتی مادرِ مادرم داشت برای مادرش که می‌شد مادربزرگ مادرم، ظرفی شیر می‌برد زیر اتوبوس رفت و کشته شد. سرخی خون و سفیدی شیر، جاده را رنگین کرد. دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
سرم را بالا بردم و تعداد زیادی صورت دیدم که از پنجره‌های زندان زنان بیرون را نگاه می‌کردند. عده‌ای هم از پشت پنجره‌های زندان مردان بیرون را دید می‌زدند. این‌جا نگاه کردن به بیرون پنجره نوعی فعالیت بود، تلاشی برای زنده ماندن. دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
فقط یک روز طول کشید تا متوجه شوم بودن در زندان مثل این است که لباسی را پشت‌ورو پوشیده باشی یا کفشی را تابه‌تا به پا کرده باشی. انگار پوست بدنم داخل بود و تمام رگ‌ها و استخوان‌هام بیرون. به خودم گفتم بهتر است به کسی تنه نزنی. دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
«اون‌جا رو نگاه کن.» برگشتم و نگاه کردم، چهار عقرب پوست‌سفید آن‌جا بودند، کشنده‌ترین عقرب‌ها. مادر گفت «اون عقرب‌ها از خیلی از آدم‌ها با گذشت‌ترن.» دمپایی‌اش را برداشت و با یک ضربهٔ مرگبار هر چهار عقرب را کشت، با دست جنازه‌های له‌شده را برداشت و به گوشه‌ای انداخت. گفت «گذشت یه جادهٔ دوطرفه نیست.» دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
یک ترانهٔ معروف قدیمی را مثل قسمتی از یک دعا می‌خواند که می‌گفت «اگر می‌خواهی فردا مرا بکُشی چرا امروز نه!» او آن را به شکل‌های مختلف تغییر می‌داد. یک‌بار شنیدم به پدرم می‌گفت «اگر می‌خوای فردا ترکم کنی چرا امروز نه!» دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
به سرزمین خشمگین خودم فکر کردم که روزی جمعیتی واقعی داشت، اما به دست جنایت‌کاران قاچاقچی و به خاطر مهاجرت مردم به امریکا به نابودی کشیده شد. آن تکه از سرزمین من مثل یک صورت فلکی درهم‌شکسته بود و خانه‌های کوچک ما مثل خاکسترِ ستارگان. دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
از وقتی بچه بودم مادرم گفته بود برای چیزی دعا کنم. ما همیشه دعا می‌کردیم. من برای ابرها و پیژامه‌ها، لامپ‌ها و زنبورها دعا کرده بودم. مادر می‌گفت «هیچ‌وقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو می‌خوای، اون رو بهِت نمی‌ده. تضمین می‌کنم.» پدرم که رفت مادرم گفت «زانو بزن و برای قاشق‌ها دعا کن.» دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
همه می‌دانستند صف ملاقات‌کنندگانِ بیرون زندان زنان کوتاه است. صف جلوِ زندان مردان آن‌قدر طولانی بود که حداقل تا ده ساختمان پایین‌تر ادامه داشت، ساعت‌ها طول می‌کشید تا بتوانند وارد ساختمان شوند و مرد زندانی‌شان را ببینند. دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
به چشم‌های سیاه لونا نگاه کردم. او از نژاد سرخ‌پوست‌های مایای گواتمالا بود، با پوست قهوه‌ای تیره، موهای صاف مشکی و قدی کوتاه و من با قد متوسط و پوست قهوه‌ای تیره، مخلوطی از نژادهای اسپانیایی و آزتک از گورِرو مکزیک بودم که موی فرفری‌ام نشان می‌داد خون برده‌های افریقایی در رگ‌هایم جاری است. ما دو ورق از کتاب تاریخ جهان بودیم، می‌توانستی از کتاب جدامان کنی و مچاله توی سطل‌آشغال بیندازی. دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
یک روز خاکاراندا دَه رشته‌موی بافته‌شده از یک خانه خرید، موها مال پنج نسل از زن‌های آن خانه بودند، از سیاه تا خاکستری و سفید. آن روز را هنوز به یاد می‌آورد. «همهٔ گیس‌ها به بلندی دست من بودن، تصورش سخته. من از موی خودم به جای نخ برای گل‌دوزی استفاده می‌کردم. مادرم هنوز هم برای دوختن دکمه یا تو گذاشتن لبهٔ لباس از موی خودش استفاده می‌کنه.» دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
«دنیا جای دیوونه و بی‌سروته و مزخرفیه که توش یه آدم غرق‌شده می‌تونه روی زمین سفت راه بره. می‌دونم من هم مثل بقیهٔ آدم‌های فراری تو جوونی می‌میرم، اصلاً فکر پیر شدن رو نمی‌کنم، تو تصورم همچین چیزی نیست.» دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت
در کوهستانِ من دور کردن پشه‌ها از روی کسی عاشقانه‌ترین کاری است که یک نفر می‌تواند برای دیگری بکند. توی فیلم‌های مستند نشنال‌جئوگرافی که می‌دیدم در افریقا پشه‌ها توی چشم بچه‌ها می‌روند تا اشک آن‌ها را بمکند واقعاً چندشم می‌شد. یعنی کسی نبود آن‌ها را بتاراند؟ حتا خودِ فیلم‌بردار؟ دعا برای ربوده‌شدگان جنیفر کلمنت