عیاشانبیچاره که به سمت عمارتفساد و عیاشی میشتابند، بیخبرند که در آنجا به شکل گاو باقی خواهند ماند. هویت میلان کوندرا
بریدههایی از رمان هویت
نوشته میلان کوندرا
شما میتوانید کل نژاد بشریت را به بشریتیدیگر تبدیلکنید و با اینوجود، سیر تکاملی که ازدوچرخه آغاز و به موشک منتهی میشود، کاملا یکسان خواهد بود. انسان فقط مجری این تکامل است، نه خالق و آفرینندهی آن. انسان، مجریحقیر و ناچیزی در این زمینه است؛ زیرا از مفهوم و معنای آنچه که اجرا میکند، ناآگاه است. آن معنا و مفهوم به ما تعلق ندارد، تنها به خدا تعلق دارد و ما فقط اینجا هستیم تا از او اطلاعتکنیم. خدا میتواند هرآنچه را که میخواهد، انجامدهد. هویت میلان کوندرا
من موافقم که همهی تغییرات، مضر و نافرجامند. بنابراین، وظیفهی ما است که از جهان در مقابل تغییرات محافظتکنیم. افسوس که جهان قادر نیست حرکتشدید و دیوانهوار دگرگونیهایش را متوقفسازد. هویت میلان کوندرا
آنچه که مردم بهعنوان یک راز، پنهان نگه میدارند، عمومیترین، عادیترین و غالبترین چیز است. هویت میلان کوندرا
اگر هیچ بلندپروازی نداشتهباشی، اگر مشتاق موفقیت نباشی، اگر نخواهی به رسمیت شناخته شوی، در اینصورت خودت را در آستانهی سقوط و لبهی پرتگاه قرار دادهای. هویت میلان کوندرا
تو نمیتوانی محبت دوجانبهی دو انسان را به واسطهی تعداد کلماتی که آنها رد و بدل میکنند بسنجی. این وضع فقط به معنای این است که آنها چیزی در ذهن خود ندارند یا به عبارتدیگر، حرفی برای گفتن ندارند. حتی شاید از درایت آنها باشد که چون چیزی برای گفتن ندارند، از حرفزدن امتناع میورزند. هویت میلان کوندرا
من زندگی پیشرویم را مثل یک درخت تصور میکنم. سابقا آن را درخت امکانات مینامیدم. ما فقط مدتکوتاهی را بدینگونه تصور میکنیم. پس از آن، زندگی مثل راهی به نظر میرسد که یکباره و برای همیشه تحمیل شدهاست. هویت میلان کوندرا
پاشنههای کفشتان که به پیادهرو ضربه میزند، مرا وادار میکند تا به جادههایی فکر کنم که هرگز به آنجا سفر نکردهام، راههایی که مثل شاخههای یک درخت به دوردستها گسترش مییابد. هویت میلان کوندرا
احساس میکرد خود را در سکو ایستگاهی که همهی قطارها آنجا را ترک کردهاند، تنها خواهد یافت. هویت میلان کوندرا
چشم: پنجرهی روح، مرکز زیبایی چهره، نقطهای که هویت فرد در آنجا متمرکز شدهاست؛ اما در عینحال یک وسیلهی بینایی است که باید توسط یک مایع مخصوص نمکی دائما شسته و مرطوب نگه داشته شود. بنابراین نگاه، بزرگترین شگفتیست که انسان دارای آن است. هویت میلان کوندرا
میخواستم ببینم که آیا پلک چشمانت قرنیههایت را میشوید، همانند برف پاککنی که شیشهی جلوی اتومبیل را میشوید؟ هویت میلان کوندرا
تو با مرگت مرا از لذت بودن با خودت محرومکردی، ولی در عینحال آزاد شدهام؛ آزادم در رویا با جهانی که دوستش ندارم و اگر میتوانم به خودم اجازهدهم که این جهان را دوست نداشته باشم، به آن خاطر است که تو دیگر اینجا نیستی. هویت میلان کوندرا
غیرممکن است که فرزندی داشتهباشی و جهان را بدانگونه که هست، خوار شماری؛ زیرا این همان جهانی است که ما فرزندمان را روانهی آن کردهایم. بچه، ما را وادار میکند تا در مورد آیندهی جهان فکر کنیم، با میل و رغبت در قیل و قال دنیا و آشفتگیهایش مشارکتکنیم و حماقت علاجناپذیر آن را جدی بگیریم. هویت میلان کوندرا
آتشی که اجساد را میسوزاند و خاکستر میکند، تنها راه گریز بدنهای ما از دست بازماندگان است. هویت میلان کوندرا
حتی در شکم مادر که میگویند مقدس است، خارج از دسترس نیستی. از تو فیلم برمیدارند، جاسوسیات را میکنند، میتوانند همهی کارهایت را ببینند. همه میدانند مادامیکه زنده هستی، هرگز نمیتوانی از آنها بگریزی؛ همانطور که قبل از به دنیا آمدن و پس از مرگ هم نمیتوانی از آنها فرار کنی! هویت میلان کوندرا
اگر شما در معرض نفرتدیگران قرار گیرید، اگر متهمشوید، اگر شما را جلوی شیرها بیندازند، میتوانید یکی از این دو واکنش را از سوی افرادی که شما را میشناسند انتظار داشته باشید: برخی از آنها با جماعت همرنگ خواهند شد، برخی دیگر خیلی محتاطانه وانمود میکنند که هیچ نمیدانند و هیچ چیزی نمیشنوند؛ بهگونهای که تو میتوانی به گفتگو با آنها و دیدنشان ادامه دهی. آن گروهدوم که محتاط و مبادی آداباند، دوستان تواند؛ دوستانی به معنای نوین کلمه. هویت میلان کوندرا
مسائل این گونهاند: همگی دال بر ایناند که شما باید آن مسئله را بدون تلخی، بدون کنایه و تمسخر بیان کنید. هویت میلان کوندرا
او به خودمیبالید که تسلیم جو خصمانهی غالب ضد من نشد و هیچ سخنی که بتواند صدمهای به من بزند نگفته است؛ بنابراین، وجدان او پاک و یکرنگ بود. هویت میلان کوندرا
دوستی را دیگر نمیتوان با برخی رفتارها و کردارها اثبات کرد. دیگر موقعیتی برای جستجوی دوستزخمی در میداننبرد یا از غلاف بیرونکشیدن شمشیر جهت دفاع از دوست در مقابل راهزنان پیش نمیآید. ما به زندگیمان بدون مخاطراتبزرگ و دوستی نیز ادامه میدهیم. هویت میلان کوندرا
دشمنان همیشه وجود خواهند داشت. هویت میلان کوندرا
قطعا دوستی به عنوان اتحادی علیه فلاکت و بدبختی است؛ اتحادی که بدون آن، انسان در مقابل دشمنانش درمانده میشود. هویت میلان کوندرا
به نظرمن، دوستی نشانهی وجود چیزی قویتراز ایدئولوژی، نیرومندتر از آئین و قویتر از ملیت بود. هویت میلان کوندرا
دوستان، آیینهی ما هستند، حافظهی ما هستند، هیچچیزی از آنها نمیخواهیم به جز اینکه هر چند وقت یکبار این آیینه را جلا بدهند؛ بهطوریکه ما بتوانیم خودمان را در آن ببینیم. هویت میلان کوندرا
انسان، جهت کارکردن مناسب حافظهاش، نیازمند دوستی است. به یاد آوردن گذشتهمان که آن را همیشه با خود باید همراه داشته باشیم، شاید شرط ضروری برای حفظ آن چیزی است که کلیت وجود «من» آدمی نامیده میشود. برای اینکه این وجود کوچک نشود، برای اینکه این وجود حجمش را حفظ کند، خاطرات باید مثل گلهای داخل گلدان آبیاری شوند و این آبیاری مستلزم تماس منظم با شاهدان گذشته، یعنی دوستان است. هویت میلان کوندرا
من کاملا او را بخشودهام؛ اما مسئله بخشودن نیست. از زمان بازگشتم از آنجا تصمیمگرفتم که دیگر او را نبینم. در آن هنگام، احساس نشاط و غریبی به من دستداد. در مورد این احساس برایت صحبتکردهام. من مثل یک قطعهی یخ، سرد بودم و این وضعیت مرا خوشحال میساخت. خب، مرگش این احساس را اصلا و ابدا تغییر نداده است. هویت میلان کوندرا
شانتال دریافت که باید شدت عشقش را پنهان نگهدارد تا از برانگیختن خشم مردمبدخواه برحذر باشد. هویت میلان کوندرا
میتوانیم خودمان را بهخاطر عمل یا اظهارنظری سرزنش کنیم، اما نمیتوانیم خود را بهخاطر یک احساس سرزنشکنیم. کاملا ساده است: چون ما ابدا هیچ کنترلی بر روی احساساتمان نداریم! هویت میلان کوندرا
هر زنی به واسطهی علاقه یا عدمعلاقهای که سایر مردها به او نشان میدهند، سنوسال خود را میسنجد. آیا ناراحت و رنجیدهخاطر شدن بهخاطر این موضوع، مضحک و مسخره نیست؟ هویت میلان کوندرا
نیک به خاطر بسپار: دین ما زندگی را ستایشمیکند. واژهی زندگی، پادشاه واژهها است. شاه واژهها با واژگانعظیم و پرطمطراق دیگری احاطه شده است. واژهی «ماجرا» ، واژهی «آینده» و واژهی «امید»! هویت میلان کوندرا
این ابیات بودلر را حتما میدانی:
ای مرگ،
ناخدایپیر،
وقت حرکت فرارسیده است!
بیایید لنگر را بکشیم
این سرزمین،
ما را خسته و ملول میکند،
ایمرگ،
بیایید بادبان را برافرازیم و
حرکت آغاز کنیم. هویت میلان کوندرا
بله، من میتوانم دو چهره داشتهباشم، اما نمیتوانم هر دو چهره را در آن واحد داشتهباشم! هویت میلان کوندرا
خیلی سخت است که در کارتان کمالگرا باشید و درعینحال، از خوارشمردن آن کار بدتان بیاید. هویت میلان کوندرا
من سابقا از مردن هراسی نداشتم اما اکنون میترسم؛ از این تصور که پس از مرگ، همچنان زنده بمانیم رهایی ندارم. انگار مردن به معنای زندگی در یک کابوسدائمی است. هویت میلان کوندرا
هر چند وقت یکبار رویا به کابوس تبدیل میشود. فقط در زندگیواقعی، کابوس خیلیزود پایان مییابد؛ چراکه شما شروع میکنید به دادوفریاد کردن و از خواب بیدار میشوید. هویت میلان کوندرا
شما همهچیز را میدانید و همهچیز را میشنوید، اما آنها -پزشکان- این را نمیفهمند و همهچیز را در مقابل شما میگویند؛ حتی چیزهایی که شما نباید بشنوید: اینکه شما دیگر از دست رفتهاید یا اینکه مغزتان به پایان کار خود رسیدهاست! هویت میلان کوندرا
دیدن یکدوستقدیمی ناراحتکننده است. هویت میلان کوندرا
حتی نمیتواند خودش را بکشد؛ چون خودکشی خیانت محسوب میشود. خودکشی فقدان صبر و رد کردن انتظار است. هویت میلان کوندرا
تصور کنید کسی که عاشقش هستید ناپدید میشود و شما هرگز نخواهید فهمید که چه اتفاقی برایش افتاده است. این اتفاق میتواند انسان را به جنون وادارد. هویت میلان کوندرا