کارلوس روییز زافون

هنر کتاب‌خوانی به‌آهستگی در حال مردن است، این‌که کتاب خواندن یک آئین درونی است و کتاب‌ها آینه‌هایی هستند که آن‌چه را در وجود خودمان داریم به ما نشان می‌دهند، این‌که وقتی ما کتاب می‌خوانیم این کار را با تمام روح و جسم‌مان انجام می‌دهیم، این‌که کتاب روح و جسم ما را به هم پیوند می‌دهد تا از ما انسانی بزرگ بسازد و این‌که امروز، انسان‌های بزرگ، بیش از هر زمان دیگری در جهان ما کمیاب شده‌اند. سایه باد کارلوس روییز زافون
هیچ‌چیز بهتر از جنگ نمی‌تواند به فراموشی خوراک بدهد دانیِل. ما همگی سکوت اختیار می‌کنیم و حنّاق می‌گیریم و آن‌ها تلاش می‌کنند تا ما را قانع کنند که آن‌چه دیده‌ایم، آن‌چه انجام داده‌ایم و آن‌چه دربارهٔ خودمان و دیگران آموخته‌ایم تنها یک توهم است، یک کابوس شبانه. جنگ‌ها هیچ حافظه‌ای در دل خود ندارند و تا زمانی که صداهایی باقی نمانند تا آن‌چه را که رخ داده حکایت کنند، تا زمانی که لحظاتی از راه می‌رسند که ما دیگر آن‌ها را تشخیص نمی‌دهیم، هیچ‌کس شهامت درک کردن‌شان را ندارد. و آن‌ها دوباره و دوباره برمی‌گردند، با نامی دیگر و چهره‌ای دیگر، تا آن‌چه را هم که در پشت سرشان باقی گذاشتند ببلعند. سایه باد کارلوس روییز زافون
هیچ تردیدی دربارهٔ جاودانگی قدرت، ثروت و موقعیت اجتماعی وجود نداشت اما حالا می‌دید که فقط گذشت پانزده سال از ورشکستگی و ویرانی مالی کافی است تا تمام عمارت‌ها، کارخانه‌ها، نام و القاب و آثار و نشان یک دودمان برای همیشه از چهرهٔ زمین محو شود. سایه باد کارلوس روییز زافون
سرنوشت آواره‌ایه که برای خودش توی کوچه پس‌کوچه‌های شهر ول می‌گرده؛ مثل یک دزد، یک بدکاره یا یک فروشندهٔ بلیت بخت‌آزمایی. این سه حالت بهترین تجسم عینی برای کلمهٔ سرنوشته. اما مسئله اینه که سرنوشت هیچ‌وقت به سراغ تو نمی‌آد و درِ خانهٔ تو را نمی‌زنه. تویی که باید بری سراغش. سایه باد کارلوس روییز زافون
به هر حال کشیش‌های درست‌وحسابی که لیاقت قدیس شدن را دارن در آخر، کارشون به یک مأموریت الهی ختم می‌شه و می‌رن به اون‌جا که عرب نی انداخت یا سر از جنگل‌های آمریکای جنوبی درمی‌آرن و طعمهٔ ماهی‌های پیرانا می‌شن نه این‌که پشت میز مدرسه بشینن و موعظه کنن. سایه باد کارلوس روییز زافون
«می‌دونی من از مادرم بیشتر از هر خاطرهٔ دیگه چی را به یاد می‌آرم؟ بوی او را. همیشه بوی تمیزی خاصی داشت، مثل بوی نان قندی تازه. اصلاً فرق نمی‌کرد که تمام روز در مزرعه کار کرده باشه یا همون لباس مندرس همیشگی را تمام هفته پوشیده باشه. همیشه بوی بهترین چیزهای دنیا را می‌داد. بهت بگم که مادر من همیشه ژولیده و نامرتب بود و مثل سرباز سواره‌نظام عرق می‌ریخت اما بوی پرنسس‌های قصه‌های شاه‌پریان را داشت. یا دست‌کم من این‌طور فکر می‌کردم. تو چی؟ از مادرت چه چیزی را بیشتر از همه به یاد می‌آری؟» سایه باد کارلوس روییز زافون
عملکرد پول در جامعه مثل عملکرد هر نوع ویروسی در بدن می‌مونه: وقتی روح شخصی را که در وجودش لانه کرده کاملاً آلوده کرد برای پیدا کردن جسم و خون جدید به یک وجود دیگه سرایت می‌کنه. در دنیای ما، نام و اعتبار خانوادگی حتی ناپایدارتر از لذت جویدن یک تکه بادام شِکری‌یه. سایه باد کارلوس روییز زافون
«ببین دانیِل. زن‌ها، البته به استثنای بعضی موارد خاص، مثل دختر احمق همسایه‌تون مِرسدیتا، بسیار باهوش‌تر از ما مردها هستن یا دست‌کم می‌تونم بگم در مورد این‌که چه چیزی را می‌خوان و چه چیزی را نمی‌خوان با خودشون صادق‌تر از ما هستن. ولی از طرف دیگه این صداقت هیچ ارتباطی با حرف‌هایی که به تو یا به بقیهٔ دنیا می‌زنن نداره. تو در برابر یکی از معماهای عجیب طبیعت قرار گرفتی دانیِل. جنس زن یک هزارتوی غیرقابل کشفه. اگر به زنی که دوستش داری زمان فکر کردن بدی، باختی. به خاطر داشته باش: قلب آتشین، ذهن سرد. این رمز اغواگری و دون‌ژوان بودنه.» سایه باد کارلوس روییز زافون
بِرناردا همینه و من دقیقاً هم او را به همین شکل دوست دارم. من حتی از اون موهایی که زیرِ چانه‌اش سبز می‌شه هم خوشم می‌آد. به همین خاطر می‌خوام مردی باشم که بِرناردا بتونه بهش افتخار کنه. می‌خوام کاری کنم که همیشه با خودش فکر کنه فِرمینِ من یک مرد خاصه، درست مثل کری گرانت، همینگوی یا مانولته. سایه باد کارلوس روییز زافون
واقعیت اینه که فقط سه یا چهار چیز به زندگی کردن در این دنیا ارزش می‌دن. مابقی خاکه و آشغال. من در طول عمرم تا دلت بخواد چرخیدم و هر کاری که فکرش را بکنی کردم و حالا می‌دونم که تنها چیزی که واقعاً می‌خوام شاد کردن برناردا و مُردن در آغوش اونه. سایه باد کارلوس روییز زافون
این‌ها همه به نحوهٔ درک و میزان آماتور بودن هر شخص در برخورد با مسائل بستگی داره. ازدواج و تشکیل خانواده چیزیه که بعضی از دل این مسائل بیرون می‌کشن. بدون وجود اون مفهوم اصلی، این تعاریف بیشتر از یک ظاهرسازی مسخره نیستن. کلماتی پوچ و به‌دردنخور. ولی اگر عشق حقیقی وجود داشته باشه، از اون دسته عشق‌هایی که نیازی ندارن آدم‌ها راه بیفتن و اون را همه‌جا جار بزنن و درباره‌اش صحبت کنن، از اون دسته عشق‌هایی که می‌شه به‌خوبی احساس‌شون کرد و درون‌شون زندگی کرد… سایه باد کارلوس روییز زافون
«پدر خوب؟»
«آره. مثل پدر تو. مردی با فکر، قلب و روحی بزرگ. مردی که بتونه گوش کنه، راهنمایی کنه، به فرزندش احترام بگذاره و نخواد اون بچه را در نقطه‌ضعف‌های خودش غرق کنه. کسی که از طرف فرزندش نه صرفاً به خاطر این‌که اون شخص پدرشه دوست داشته بشه، بلکه به خاطر شخصیت و مَنِشی که داره مورد ستایش قرار بگیره. کسی که فرزندش تلاش کنه شبیه به اون بشه.»
سایه باد کارلوس روییز زافون
«بعضی اوقات، وقتی با یک غریبه صحبت می‌کنی حس آزادی و بی‌پروایی بیشتری داری تا این‌که با کسی حرف بزنی که خیلی خوب تو را می‌شناسه. واقعاً چرا این‌طوره؟»
شانه‌ای بالا انداختم و گفتم: «شاید چون غریبه‌ها ما را همون‌طور که هستیم می‌بینن، نه به اون شکلی که خودشون تصور می‌کنن و دل‌شون می‌خواد.»
سایه باد کارلوس روییز زافون
داروین فقط یک رؤیاپرداز بود، می‌تونم در این‌باره به شما اطمینان بدم. نه تکاملی در کاره و نه هیچ‌چیز دیگه از این دست. به خاطر هر یک نفر انسان باشعوری که می‌تونه به وجود بیاد من باید دست‌کم با نُه اورانگوتان نفهم که داخل کلاسم هستن دست‌وپنجه نرم کنم. سایه باد کارلوس روییز زافون
همیشه همه‌چیز همین‌طور بوده، چه این‌جا چه هر جای دیگه. مشکل این‌جاست که لحظات پست و مبتذل در زندگی ما بیشتر از چیزهای دیگه هستن و زمانی هم که چنین مسائلی جلوی راه‌مون سبز می‌شن بیشتر از لحظات دیگه حس تیرگی و تباهی را به ما القا می‌کنن. سایه باد کارلوس روییز زافون
«شرور نه. باید گفت تهی‌مغز. این دو تا خیلی با هم تفاوت دارن. انسان شرور بر اساس دوراندیشی، پیش‌فرض و قواعد اخلاقی متضمن منافع شخصی خودش دست به اقداماتی می‌زنه ولی انسان تهی‌مغز یا بهتره بگیم کودن اصولاً هیچ‌وقت فکر نمی‌کنه و دلیل موجهی هم برای اون‌چه انجام می‌ده نداره. رفتارهای او فقط و فقط بر اساس غریزه‌ست. درست مثل حیوان‌هایی که توی طویله هستن. او به شکلی احمقانه قانع شده که هر کاری انجام می‌ده خوبه و معتقده همیشه حق با اونه. چنین موجوداتی، البته با عذرخواهی از فرانسوی‌های عزیز، اگر کسی را ببینن که با خودشون متفاوته، خواه به خاطر رنگ پوست، خواه به خاطر عقیده، زبان، ملیت یا مثل مورد دون فدِریکوی ما به دلیل عادات شخصی خاص، با غروری که هاله‌ای از قداست هم اطرافش را گرفته می‌رن سراغ اون آدم و گند می‌زنن به وجودش و فاتحهٔ همه‌چیز را می‌خونن. از نظر من دنیا به آدم‌های شرور بیشتر احتیاج داره تا این کله‌پوک‌های کودنی که احاطه‌مون کردن…» سایه باد کارلوس روییز زافون
قلب زن‌ها هزارتویی‌یه که برای رسیدن به مرکزش مهارت و تیزبینی لازمه. باید با ذهنیت پلشت و شیادانهٔ افکار مردانه مقابله کنی و بشکنی‌ش. اگر واقعاً می‌خوای قلب زنی را تصاحب کنی باید درست مثل خود اون زن فکر کنی و اولین قدم در این راه غلبه بر روح اونه. اگر موفق به انجام این کار شدی پاداشت لفافی گرم و سبکه که به دور وجودت پیچیده می‌شه و روح و احساساتت را به سمت رستگاری ابدی می‌بره. سایه باد کارلوس روییز زافون
من معتقدم برای به دست آوردن همهٔ چیزهای خوب باید صبر پیشه کرد و ظرافت به کار برد. بیشتر آدم‌های احمق و نادانی که اون بیرون داخل خیابان ول می‌گردن فکر می‌کنن اگر پشت زنی را لمس کردن و اون زن دادوبیداد به راه نینداخت به این معناست که قلب زن را تصاحب کردن. بی‌تجربه‌های نادان! قلب زن‌ها هزارتویی‌یه که برای رسیدن به مرکزش مهارت و تیزبینی لازمه. باید با ذهنیت پلشت و شیادانهٔ افکار مردانه مقابله کنی و بشکنی‌ش. اگر واقعاً می‌خوای قلب زنی را تصاحب کنی باید درست مثل خود اون زن فکر کنی و اولین قدم در این راه غلبه بر روح اونه. اگر موفق به انجام این کار شدی پاداشت لفافی گرم و سبکه که به دور وجودت پیچیده می‌شه و روح و احساساتت را به سمت رستگاری ابدی می‌بره. سایه باد کارلوس روییز زافون
اگر به آموزه‌های فروید برگردیم و بخوام تشبیه درستی بکنم، مشکل مردها اینه که دقیقاً مثل لامپ روشنایی می‌مونن. در چشم به هم زدنی داغ و گرم می‌شن و از شدت حرارت به رنگ سرخ درمی‌آن و در یک لحظه هم خاموش و سرد می‌شن. در عوض زن‌ها ‌البته این فقط یک تشبیه علمیه ‌مثل یک تکهٔ آهن می‌مونن که روی حرارت ملایم گذاشته شده باشن، انگار بخوای تاس‌کباب بپزی. اما وقتی گداخته شد و به رنگ سرخ درآمد دیگه نمی‌شه متوقف‌شون کرد. درست مثل گدازه‌های فلز مذابی که از داخل کوره‌های ذوب آهن بیسکایا بیرون اومده باشه. سایه باد کارلوس روییز زافون
«مشخصاً دربارهٔ زن‌ها و اغلب مسائل جهان خیلی بیشتر از تو می‌دونم. بر اساس گفته‌های فروید چیزی که زن‌ها می‌خوان با اون‌چه که درباره‌اش فکر می‌کنن یا به زبان می‌آرن کاملاً در تضاده. اگر خوب به این قضیه فکر کنی می‌بینی که چندان هم چیز بدی نیست چون مردها، به‌طور معکوس، بیش از اون‌چه نشون می‌دن تابع اندام تناسلی و دستگاه گوارشی خودشون هستن.» سایه باد کارلوس روییز زافون
قلب و روح‌شان با خاموشی و سکوت اُنس گرفت و در ورای آن سکوت خفقان‌آور فراموش کردند که احساسات حقیقی خود را به زبان بیاورند. وجود آن‌ها به غریبه‌هایی مبدل شد که فقط با یکدیگر در زیر یک سقف زندگی می‌کردند و جز این هیچ نقطهٔ اشتراک دیگری میان‌شان دیده نمی‌شد درست مثل بسیاری خانواده‌های دیگر که در آن شهر بزرگ روزگار می‌گذراندند. سایه باد کارلوس روییز زافون
از نظر من جهان ما اون‌طور که روزنامه‌ها درباره‌اش صحبت می‌کنن به شکلی تراژیک و با بمب اتم و باروت نابود نمی‌شه دانیِل. جهان ما را لودگی، ابتذال و به سخره گرفتن تمام معانی و مفاهیم به نابودی می‌کشونه و ببین که در پسِ همین نوع نابودی هم چه مسخرگی نکبت‌باری پنهان شده. سایه باد کارلوس روییز زافون
«دانیِل عزیزم! تلویزیون همون دجاله. می‌تونم بهت اطمینان بدم که فقط بعد از گذشت سه یا چهار نسل مردم حتی دیگه نمی‌دونن چطور بدون کمک این دستگاه باد معده‌شون را تخلیه کنن. اون‌وقته که بشریت دوباره برمی‌گرده به دوران غارنشینی، به وحشی‌گری‌های قرون وسطایی و همون کندذهنی و خرفتی عمومی که تنها دستاوردش می‌تونه بازگشت به دوران پلیستوسِن باشه. از نظر من جهان ما اون‌طور که روزنامه‌ها درباره‌اش صحبت می‌کنن به شکلی تراژیک و با بمب اتم و باروت نابود نمی‌شه دانیِل. جهان ما را لودگی، ابتذال و به سخره گرفتن تمام معانی و مفاهیم به نابودی می‌کشونه و ببین که در پسِ همین نوع نابودی هم چه مسخرگی نکبت‌باری پنهان شده.» سایه باد کارلوس روییز زافون
تنها سودی که خدمت سربازی داره اینه که باعث سرشماری آدم‌های احمق و کم‌عقل جامعه می‌شه که این کار هم خودش بیشتر از دو هفته زمان نمی‌بره. نیازی نیست دو سال براش وقت صرف کرد. از نظر من ارتش، ازدواج، کلیسا و بانک چهار سوار آخرالزمان هستن. آره، بخندین، اشکال نداره… سایه باد کارلوس روییز زافون
انسان چیزی نیست جز یک حیوانِ اجتماعی که سیستم فکری‌ش مجهز شده به همگرایی عقیدتی، قوم‌گرایی و تعصبات نژادی، فساد، انحراف، مزخرف‌گویی و سرِ هم کردن جملات دَری‌وَری و همهٔ این‌ها در کنار هم، طرح و اساس چیزی را تشکیل می‌دن که اسمش رو گذاشتیم قواعد اخلاقی در حالی که همه‌چیز تنها و تنها از اصول زیست‌شناسی پیروی می‌کنه. سایه باد کارلوس روییز زافون
بهترین چیز دربارهٔ زن‌ها کشف کردن وجودشونه. وقتی وجود یک زن را می‌کاوی تازه متوجه می‌شی معنای زندگی چیه. اون‌جاست که احساس می‌کنی زمان به شکل شگفت‌انگیزی برای تو متوقف شده و در فضا معلق هستی. درست مثلِ کندنِ پوست یک سیب‌زمینی پخته‌شدهٔ داغ، وسط یک شب سرد زمستانیِ پر از ولع و گرسنگی می‌مونه… سایه باد کارلوس روییز زافون
هیچ‌کس دربارهٔ زن‌ها چیز زیادی نمی‌دونه، حتی خودشون. به‌نظر من فروید هم نمی‌تونه ادعا کنه که دربارهٔ زن‌ها زیاد می‌دونه. با این حال می‌شه اون‌ها را به چیزی مثل الکتریسیته تشبیه کرد. فقط کافیه این جریان به نوک انگشتانت برسه تا تمام وجودت به لرزه دربیاد. سایه باد کارلوس روییز زافون
دوست داشت روی یکی از صندلی‌های کلیسا بنشیند و به نجواهای مردم و راهبانی که در آن‌جا دعا می‌خواندند گوش کند. دوست داشت در گوشه‌ای از میدان بایستد و از پژواک قدم‌های افرادی که در خیابان راه می‌رفتند هویت‌شان را حدس بزند. گاهی از من می‌خواست دربارهٔ نمای سردرِ خانه‌ها، عابران پیاده، اتومبیل‌ها، فروشگاه‌ها و ویترین مغازه‌ها که در مسیر از کنارشان عبور می‌کردیم برایش صحبت کنم. گاهی بازویم را می‌گرفت و همراه با هم وارد کوچه و خیابان‌های قدیمی و خاص شهر بارسلون می‌شدیم و در رؤیاهایمان چیزهایی را می‌دیدیم که فقط ما دو نفر متصور بودیم. سایه باد کارلوس روییز زافون
من در طول دوران رشد و همراه با شکل‌گیری اندیشه‌هایم ایمان آورده بودم که پیشرفت کُندِ سال‌های پس از جنگ، سکونی که جهان در آن اسیر شده، فقر و تنگ‌دستی انسان‌ها و خشم و غضب پنهانی که روح جامعه را تسخیر کرده، همگی به مثابهٔ شیرهای آبی هستند نمایانگر دل‌زدگی و افسردگی مردمان که جراحت و چرکِ نهفته در دیوارهای شهر از لوله‌هایشان به بیرون تراوش می‌کند. سایه باد کارلوس روییز زافون
به برکت حضور او دیگر نه هویتی برای خودم متصور بودم و نه آرزویی در سر داشتم. فقط دلم می‌خواست تا ابد همان‌جا بنشیند و بدون توقف برایم صحبت کند. دلم می‌خواست هاله‌ای از صدایش به دور من تنیده شود و برای همیشه در آن غوطه‌ور شوم. سایه باد کارلوس روییز زافون
تا آن زمان هرگز یک داستان تا این حد من را شیفته و جذب خودش نکرده بود. کتاب کاراکس من را در خودش غرق کرد. تا پیش از خواندن اون کتاب، مطالعه برای من فقط حکم یک وظیفه را داشت. درسی که باید به بهترین نحو ممکن به معلم‌ها و استادها پس داده می‌شد بدون این‌که دلیل مشخصی داشته باشه. من لذت مطالعهٔ واقعی را هیچ‌وقت درک نکرده بودم. لذت کشف زوایای پنهان روح و قلبم، این‌که خودم را به دست تخیلات، زیبایی و رمز و راز موجود در افسانه‌ها و زبان بسپارم و در فضا معلق بشم. سایه باد کارلوس روییز زافون
ما در جهانی تاریک و ظلمانی زندگی می‌کنیم دانیِل و معجزه و جادو تنها چیزهایی هستن که می‌تونن به بودن در این جهان معنا و مفهوم بدن. اون کتاب به من یاد داد که می‌تونم قوی‌تر، محکم‌تر و مشتاقانه‌تر زندگی کنم. تونست قدرت دیدی به من بده که هرگز از اون برخوردار نبودم، حتی در ظاهر. همین یک دلیل کفایت می‌کنه تا کتابی که برای هیچ‌کس اهمیتی نداره برای من تا این اندازه مهم باشه، چون زندگی من را تغییر داده. سایه باد کارلوس روییز زافون
هرگز به هیچ‌کس اعتماد نکن، دانیِل. به‌خصوص افرادی که همیشه تحسین‌شون می‌کنی و در ذهنت بزرگ‌ترین انسان‌ها هستن. همیشه همون آدم‌ها بیشترین بار رنج و درد را روی دوشِت می‌گذارن و تو را به سمت بدترین مصیبت‌ها هدایت می‌کنن. سایه باد کارلوس روییز زافون
یک بار در کتاب‌فروشی پدرم از زبان یکی از مشتری‌های دائمی شنیدم که می‌گفت بسیار به‌ندرت اتفاق می‌افتد با کتابی مواجه شویم که تأثیر و نفوذ آن با خواندن اثری برابری کند که برای نخستین بار روح و جان‌مان را به چالش کشیده است. آن نخستین تصاویر، پژواک و کلماتی که فکر می‌کنیم برای همیشه پشت سر گذاشته‌ایم در تمام طول زندگی همواره همراه‌مان خواهند ماند و در ذهن‌مان کاخی بنا می‌کنند که دیر یا زود ‌اهمیتی ندارد چند کتاب خوانده‌ایم، چند جهان ناشناخته را کشف کرده‌ایم، تا چه حد آموخته‌ایم و چقدر فراموش کرده باشیم‌ بار دیگر به سویشان بازخواهیم گشت. سایه باد کارلوس روییز زافون
احساس می‌کردم درون هر یک از آن جلدهای چرمی، کهکشانی ناشناخته وجود دارد که انتظار می‌کشد شخصی به آن راه پیدا کرده و کشفش کند تا شاید از دل آن جهان کشف‌شده دنیاهای جدیدتری خلق شوند؛ غافل از این‌که بیرون از آن دیوارها، خارج از جهان اسرارآمیز آن قفسه‌ها، مردم فقط روز را به شب می‌رساندند و اجازه می‌دادند زمان باارزش‌شان صرف مسابقات فوتبال و برنامه‌های بی‌محتوای رادیویی شود و از این‌که به چیزهایی جز مسائل شکم به پایین فکر نمی‌کردند کاملاً شاد و خوشحال بودند. سایه باد کارلوس روییز زافون
«بنا بر سنت قدیم، وقتی کسی برای اولین‌بار وارد این مکان می‌شه باید یک کتاب انتخاب کنه، هرچی که خودش بخواد. و از اون لحظه به بعد باید سرپرستی کتابی را که انتخاب کرده بر عهده بگیره. باید دائماً کنترلش کنه و مطمئن بشه که این کتاب ناپدید نشده و در جای خودش درون این قفسه‌ها به زندگی ادامه می‌ده. این یک تعهد خیلی خیلی مهمه دانیِل، تعهدی به زندگی و به انسان. امروز نوبت به تو رسیده تا کتابت را انتخاب کنی.» سایه باد کارلوس روییز زافون
ما در مغازه‌ها این کتاب‌ها را می‌خریم و می‌فروشیم اما حقیقت اینه که کتاب‌ها هیچ مالک رسمی‌ای ندارن. هر مکتوب و نوشته‌ای که این‌جا داخل این قفسه‌ها می‌بینی روزی بهترین دوست و همراه یک انسان فرهیخته بوده و رازهایی در دل خودش داره که تا ابد همون‌جا باقی می‌مونن. اما اون یاران و دوستان دیگه وجود ندارن و حالا این کتاب‌ها فقط ما را در کنار خودشون دارن. سایه باد کارلوس روییز زافون
هر کتاب، هر تودهٔ مجلّدی که در این‌جا می‌بینی، دارای روحه. روح کسی که اون را نوشته و روح تمام کسانی که اون را خوندن، با اون کتاب زندگی کردن و به کمکش رؤیاهاشون را خلق کردن. هر زمان که یک کتاب از دستی به دست دیگه می‌رسه، هر زمان که نگاه یک نفر خطوطش را از ابتدا تا انتها طی می‌کنه، روح اون کتاب رشد می‌کنه و بزرگ‌تر و قدرتمندتر می‌شه. سایه باد کارلوس روییز زافون