شنود یک علم است. برای اینکه آدم در این کار دست بالا را داشته باشد، باید از مخفیانه پشت آینهی دوطرفهای ایستادن خوشش بیاید و بلد باشد از کشف پنهانیترین و مبهمترین ویژگیهای چهرهی فرد زیر نظر گرفته شده لذت ببرد. من و ادگار به ندرت فقط به خاندن گزارشهای شنود اکتفا میکردیم. لذتمان در این بود که در خلوت محرمانهی افراد به دلایلی مشروع رخنه کنیم و به رغم اختلاف نظرمان در این مورد، در تجاوز به حریم خصوصی آنها شرکت داشته باشیم. شبها ساعتهای زیادی را در اتاق مخصوصی در ادارهی مرکزی اف. بی. آی که مجهز به وسایل فنی بود به شنیدن نوارها میگذراندیم. مانند دو علاقه من به سینما که به تماشای فیلمهای کارگردانان مولف در سالن سینمای محله بنشینند. شنود مانند پرتوهای ایکس کوچکترین لکهی مشکوکی را آشکار میکند. با درهم شکستن این سد دروغینی که هر کس دوست دارد دور و بر زندگیاش بکشد تا محدودهی خصوصیاش را به ثبت برساند احساس قدرت عجیبی میکردیم…