افرادی که بیشترین کنترل را روی خودشان دارند، معمولا آنهایی هستند که کمتر از آن بهره میگیرند. هر قدر کمتر خودتان را محدود کنید، اجرای این محدودیتها برایتان سادهتر خواهد بود. قبول دارم که ثبات قدم، شهامت و قدرت اراده از لازمههای موفقیتند، اما برای بهبود در این ویژگیها نباید خودتان دیسیپلین بیشتری داشته باشید، بلکه باید محیطی با دیسیپلین بیشتر داشته باشید. عادتهای اتمی جیمز کلیر
نگه داشتن خشم، زهر است. آدم را از درون میخورد. فکر میکنیم نفرت سلاحی است که به شخص آزارنده ی ما حمله میکند؛ ولی نفرت، تیغ دودم است. هر آسیبی که با آن برسانیم، به خودمان رسانده ایم. در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم
خوب زندگی کردن یعنی ابتدا آنچه ضروری است را اراده کنی و سپس آنچه را که اراده کرده ای دوست بداری. وقتی نیچه گریست (رمانی درباره وسواس) اروین یالوم
باید دانست همانگونه که در هنر هم باید زمانی دست از کار کشید، پیبرد که برای پیکرتراش هم همواره لحظهای پیشمیآید که دیگر نباید به کارش ادامهدهد و در اینمورد، به همانترتیب که ارادهای غیرهوشمندانه، بیشتر از همه روشنبینی میتواند به هنرمند کمککند. مرگ شادمانه آلبر کامو
دو آتش نشان وارد جنگلی میشوند تا اتش کوچکی را خاموش کنند. آخر کار وقتی از جنگل بیرون میآیند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانه ای تمیز.
سوال: کدامشان صورتش را میشوید ؟
اشتباه کردید، آن که صورتش کثیف است به آن یکی نگاه میکند و فکر میکند صورت خودش هم همان طور است.
اما آن که صورتش تمیز است میبیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش میگوید: حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم زهیر پائولو کوئیلو
همیشه زرنگی کافی نیست…! گاهی فقط این مهم است که بختت بلند باشد! صید قزلآلا در آمریکا ریچارد براتیگان
مانند آن بود که در اشک پرندهای، ستاره ستاره تمام روشناییاش را بیرون بکشی… آخرین انار دنیا (پالتویی) بختیار علی
خیلی وقت است برای من روشن است که شما یک زن خوشگل لعنتی هستید. «لعنت» شما میدانید که خوشگلید و تقریبا میخواهید دیگران هم بدانند که شما از خوشگلی خودتان باخبرید. شما بارها و بارها و گاهی هم در لابلای سطور، خود را اینطور مینویسید. زنی که صد در صد مطمئن نباشد در این مورد بلوف نمیزند. حتی شما احساس توهین میکنید وقتی که آدم به خاطر شما که زنی چشمگیر و جالبید، بقیه خانمهای حاضر را فورا فراموش نکند. مفید در برابر باد شمالی دانیل گلاتائور
زندگی من همیشه برای اطرافیانم هشدار و باعث عبرت بوده است. عاشقانه فریبا کلهر
راز ثروتهای بزرگ که علت آشکاری ندارد،جنایتی است که چون پاک و تمیز انجام یافته ،فراموش شده است. باباگوریو انوره دو بالزاک
بنا به تجربه من، مهمترین کاتالیزورهای تجربه، بیدارکننده حوادث اضطراری زندگی هستند:
غم از دست دادن آن که دوستش داریم.
آن بیماری که به مرگ تهدیدمان میکند.
قطع رابطهای صمیمانه.
برخی نقاط عطف بزرگ زندگی؛ مثل جشن تولدهای بزرگ.
پنجاه سالگی، شصت سالگی، هفتاد سالگی و غیره.
لطمههای فاجعهبار روحی؛ مثل آتشسوزی، تجاوز یا غارت شدن.
رفتن بچهها از خانه (آشیانهی خالی)
از دست دادن شغل یا تغییر آن.
بازنشستگی.
رفتن به خانه سالمندان.
سرانجام، خواب نیرومندی که پیامی از عمق وجودتان میدهد، میتواند در خدمت تجربه برانگیزاننده باشد. خیره به خورشید اروین یالوم
به اعتقاد من، عصر ما تنها شایسته ی یک لقب و نام است: “عصر فحشا”. مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ اشخاص با کارهای غیراخلاقی عادت میدهند. عقاید یک دلقک هاینریش بل
او نمیفهمد که پزشکی بیمارت میکندهمان طور که روانشناسی کارت را به جنون میکشد ، نمیفهمد از شاکیانت نباید بترسی ، باید از ناجیانت که خروس قندی دستشان گرفته اند وحشت داشته باشی ، از قبر ، از اشتباهات سهوی مرگبار در ارتباط میان دپارتمانهای پزشکی ، از بی تجربگی پرستارهای کارآموز که حین کار تجربه اندوزی میکنند و کلاس انگلیسی میروند —- از من به خاطر نا فهمی ام در شتاب برای ترسیدن متنفر نشوید! ریگ روان استیو تولتز
و آدم از روی بهت سر میجنباند و در دل میگوید که عصر چه زود میگذرد! آدم از خود میپرسد که تو با این سالها که گذشت چه کردی؟ بهترین سالهای عمرت را کجا در خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟ با خود میگویی نگاه کن، ببین این دنیا چه سرد میشود. سالها همچنان میگذرد و بعد از آنها تنهایی غمبار است و عصای نااستوار پیری به دستت میدهد و بعد حسرت است و نومیدی. شبهای روشن فئودور داستایوفسکی
تا به حال چندبار در زندگی به درسهای دردناکی برخوردهایم که گرچه آرزو میکنیم ای کاش مثل خار از انگشتانمان بیرون کشیده شود، اما جای زخم آن همچنان باقی میماند و چارهای نیز ندارد. خاطرات 1 گیشا آرتور گلدن
گاهی اوقات وقتی آدم کسی را به طور ناگهانی از دست میدهد، سختترین قسمتش این است که دیگر نمیتواند حرف هایی را که دوست دارد، به او بزند. عشق هرگز فراموش نمیکند سالی هپورث
میگوید باید بگذاریم چیزها به جانمان بروند. میگوید باید بگذاریم آرامآرام و با گذشت زمان در ما شکل دیگری بگیرند. راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده
زندگی در بردگی؛ زندگی در آزادی هر روز یک آزمون و یک رنج بود. در دنیایی که حتی اگر آدم مشکلگشا باشد مشکلزا نیز هست، نمیشود روی هیچ چیزی حساب کرد. دلبند تونی موریسون
عشق به انسان را تابع نوع اعتقاد کردن، خیانت به انسان است فردا شکل امروز نیست نادر ابراهیمی
استاد میگوید:
اگر شما میخواهید گریه کنید، همانند کودکان اشک بریزید و شما در هر حال روزی یک طفل بوده اید. و یکی از اولین کارهایی که در طول زندگیتان آموخته اید، گریه کردن بوده است، برای آنکه گریه بخشی از زندگی است. هرگز فراموش نکنید که شما آزاد هستید و بروز دادن هیجانات شرمندگی ندارد. فریاد بزنید، با صدای بلند هق هق بزنید و اگر دلتان خواست قیل و قال کنید. برای اینکه بچهها این چنین گریه میکنند و ایشان به خوبی راه آرام کردن قلبهایشان را میدانند. آیا شما تا به حال دقت کرده اید که کودکان چگونه دست از گریه کردن بر میدارند؟
چیزی حواس آنها را پرت کرده و توجه شان به سوی یک ماجراجویی جدید جلب میشود. اطفال بسیار سریع دست از گریه کردن برمی دارند. این امر درباره شما نیز صدق میکند. البته اگر همانند کودکان گریه کنید.
/ از ترجمه دکتر بهرام جعفری مکتوب پائولو کوئیلو
۳- خصوصیات معصومانه ما مردها را تحریک به سوءاستفاده میکند. اگر بدانیم زنی که دوستش میداریم این سوءاستفاده را تحمل نمیکند خیلی خوب است. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
گاهی وقتها،گفتن بیش از حد همانقدر باعث حیرتزدگی میشود که کمگویی. شموئیل دنیل کویین
دفعهی چندم است که خودکشی میکند؟این دفعه میخواهم به جای سخنرانی معروفم دربارهی لق بودن باسن دنیا،مثل سیامک برایش سخنرانی کنم. مثل سیامک بنشینم جلوش،مستقیم توی چشمهایش نگاه کنم و بهش ثابت کنم که عشق فقط بالا و پایین شدن یک هورمون در خون است،که دانشمندها همین چند روز پیش کشفش کردهاند و اصلاً ربطی به احساس ندارد. افسردگی هم عارضهی عشق است و چه و چه… نگران نباش مهسا محبعلی
آن چه در ما انگیزه جست و جو ایجاد میکند، امیدواری است؛ همان امیدواری که فنا ناپذیر است. حتی در ناامیدترین انسان ها. هیچ کس نمیتواند لحظه ای را بدون امید زندگی کند. دانشمندانی که خلاف این عقیده را دارند و ادعا میکنند که به راحتی میتوانند در یک زندگی بدون امید سر کنند، هم به خود و هم به دیگران دروغ میگویند.
به اعتقاد پاسکال، حتی آن کسی که خود را به دار میآویزد، به زندگی بهتر از این امیدوار است و از این رو تن به چنین عملی میدهد که به دار آویخته شدن، تبدیل به تنها راه سعادت شده است. او با این کار معتقد است که پس از این نفس راحتتری خواهد کشید… بنابراین او هم امید دارد!
امید غذای روح و سرچشمهی آرامش آن است. روح نیز به اندازه جسم نیازمند تنفس و تغذیه است. تنفس روح، عشق و زیبایی است که در تنهایی و سکوت معنا میشود. تنفس روح، نیکویی است و سخن نیک. 30 اثر از کریستین بوبن کریستین بوبن
چه قدر خدا بودن سخت است. میخواهم بگویم این که از همه ی رازهای ریز و درشت آدمها با خبر باشی و گاهی بدت نیاید که ازشان استفاده کنی؛ خیلی وسوسه بر انگیز است. کافه پیانو فرهاد جعفری
حفظ سلامت کامل، در جایی که همگان سلامت از دست میدهند، خودش نوعی قدرت است. دل تاریکی جوزف کنراد
گفت که من یکجورهایی عجیب و غریب هستم. شاید برای همین از من خوشش میآید و عاشقم شده و البته شاید هم یک روز به همین دلیل از من بیزار شود. بیگانه آلبر کامو
زندگی لب دریا عالی است. همیشه صدایش را میشنوی،بویش را حس میکنی،لب ساحل قدم میزنی و میتوانی قوس زمین راببینی…به دریا نگاه کنی و ببینی که توی دریا چه چیزهایی در جریان است که تو هرگز نخواهی دید،یا اصلا چیزی ازش میدانی. یک چیز اسرار آمیز بزرگی درست پشت در خانه تان است. میوه خارجی جوجو مویز
افرادی که آنها را به افسانه بدل و وارد قصههایمان میکنیم، خود سرشار از افسانه هستند. نومید میشوند، برای مرگ عزیزی از دست رفته، سوگواری میکنند، به دنبال تعالی هستند، از زندگی خشمگین میشوند و ممکن است نیاز داشته باشند خود را معیوب و زمینگیر کنند تا بتوانند ببخشند. مامان و معنی زندگی (داستانهای رواندرمانی) اروین یالوم
زنها یک بخش اصطراری انتقام گیر در وجودشان دارند که در مواقع لزوم آن را به سرعت به کار میاندازند. یوسفآباد خیابان سی و سوم سینا دادخواه
منتظر چیزی نباش. همین زندگی امروزتو بچسب. بعضیها هیچوقت نمیفهمن کورت توخولسکی
«بلند کردنِ زن یه آدم جرم نیست، ولی بلند کردنِ ماشینش سرقته.» پستچی همیشه 2 بار زنگ میزند جیمز کین
نهاد آدمیان سخن راست گوید
و بر ظاهر آنان اعتمادی نیست. سوگنمایش اسپانیایی توماس کید
هیچ برگشتی در کار نبود. حقیقت این بود که قلب من یکشنبه شبی روی سکوی یک ایستگاه قطار هزار تکه شده بود. نمیتوانستم تکهها را جمع و جور کنم. به اینور و آنور میخوردم. به هر سو پناه میبردم؛ هر سو که بود. سالهایی که پس از آن آمد و رفت، هیچ تاثیری به حالم نداشت. برخی روزها تعجب میکردم، به خود میگفتم: عجب… عجیب است… فکر میکنم دیروز اصلا به او فکر نکردم و به جای آنکه به خود تبریک بگویم، از خود میپرسیدم چطور ممکن بوده، چطور میتوانستم یک روز بی فکر کردن به او زندگی کنم. از همه بیشتر نامش عذابم میداد و دو یا سه تصویر مشخصی که از او در یاد داشتم، همیشه همان تصاویر. درست است؛ صبحها پاهایم را روی زمین میگذاشتم، غذا میخوردم، دوش میگرفتم، لباس میپوشیدم و کار میکردم. گاهی با دخترهایی برای آشنایی قرار میگذاشتم. گاهی، اما هیچ لطفی نداشت. احساساتم به صفر رسیده بود. تا اینکه انگار شانس به من رو کرد، زن دیگری با من آشنا شد. دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد آنا گاوالدا
بپذیرید که گذشته هرچه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنید.
ترجمه ی مهدی قراچه داغی سهشنبهها با موری میچ آلبوم
با دستکاری ماهرانه ذهن، فرد دیگر چیزی برخلاف آنچه که فکر میکند، نمیگوید؛ بلکه به متضاد آن چیزی که حقیقت است، فکر میکند. بنابراین، برای مثال، اگر او استقلال و انسجام فکری خود را به طور کلی از دست داده باشد و در ضمن خودش را متعلق به محل یا گروه خاصی بداند، پس دو به علاوه دو میشود پنج، یا «بردگی، آزادی است.» و از آنجا که دیگر به تفاوت بین حقیقت و غیرحقیقت آگاه نیست، احساس آزادی میکند. 1984 جورج اورول
هیچوقت جرئت نمیکنیم مرگ کسی را آرزو کنیم چه برسد به آن که فرد مورد نظر از نزدیکانمان باشد. اما به طور حسی میدانیم اگر قرار باشد شخص خاصی تا پایان عمرش دچار سانحهی رانندگی یا بیماری شود، این مسئله به شکلی باعث بهبود جهان و به طریقی موقعیت خود ما میشد. ممکن است با خودمان بگوییم «اگه اون مرد یا اون زن نبود، چهقدر همهچیز عوض میشد. چهقدر بارم سبک میشد. دیگه درد و رنجی نداشتم. دیگه مجبور نبودم زیر سایهی اون آدم زندگی کنم.» شیفتگیها خابیر ماریاس
خیلی بد است که موضوعی رفع و رجوع نشود و همین طور حل نشده باقی بماند. گاهی اوقات برای سلامت روحی و روانی خودمان هم که شده باید اوضاع و احوال را به طور کلی در نظر بگیریم. پس از تو جوجو مویز
آیا تا به حال با این مورد برخورد کرده اید که مردی جذاب با یک زن بسیار معمولی ازدواج کرده باشد؟ شاید آن دختر از نظر شما زشت و یا خیلی معمولی باشد، ولی در چشم آن مرد او دارای زیبایی طبیعی است. اینکه با شکوهترین لحظه زندگی آن دختر بردن جایزه بهترین کدو تنبل جالیز در یک مسابقه روستایی و در سن شش سالگی بوده است، اهمیت چندانی ندارد. مهم این است که وقتی مرد با او به بستر میرود مانند موش چاق وچله ای که وسط کارخانه پنیر فرود آمده باشد خوشحال است. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
عشق لرزه یا لرزههای قشر عاطفی. یادته یک شب دربارهش صحبت کردیم. عین قشرهایی که ساخت لایههای زمین رو تشکیل میدن، احساسات هم جابهجا میشن. وقتی جابهجا میشن تکون میخورن، خشکیها به هم میسابن و توفان و آتشفشان و زمینلرزه و تسونامی به وجود میآرن… این همون اتفاقیه که برای ما افتاده… از روی غرور و دستپاچگی لایهها رو برهم میزنیم و فاجعه به بار میآریم. عشق لرزه اریک امانوئل اشمیت
موج زدن به این نکته اشاره میکند که هر یک از ما ، غالباً بدون قصد یا دانسته ، دوایر متحدالمرکزی از تأثیر ایجاد میکنیم که شاید سالها یا حتی نسلها بر دیگران اثر بگذارد. یعنی تأثیری که بر دیگری میگذاریم به نوبت خود به یکی دیگر منتقل میشود، درست مانند موجهای دایره واری که بر سطح آب استخر میافتد تا آنجا که دیگر دیده نشود اما در سطح ریزپردازنده ای ادامه یابد…
موج زدن چنانکه من به کارش میبرم ، به جای فنا ناپذیری بر جا گذاشتن چیزی است از تجربه ی زندگی خود ، خصلتی ، پاره ای از خرد ، رهنمود ، فضیلت ، تسکینی به دیگران ،چه شناخته باشد چه ناشناخته. خیره به خورشید اروین یالوم
بالریا از من میپرسید آیا دوستم نویسنده است و من هم به او میگفتم بله، و نویسندهی مشهوری هم هست. مارینا کارلوس روئیت ثافون
کسی که از زندگی دنیوی جدا شده و از اون دست شسته، حتی اگه مرگش برخلاف میلش و مایهی تأسف بوده باشه، شبیه قربانی حادثه، باز هم دوست نداره به شرایط سابق برگرده و رنج طاقتفرسای زندگی رو از سر بگیره. شیفتگیها خابیر ماریاس
هنگامیکه یک دختر ساده دل نیاز مرد را به هیجان، خطر و یا چالش نادیده میگیرد، در واقع سر خود را در شن فرو کرده است و این کار را دانسته انجام میدهد. او مانند یک شتر مرغ است. وقتی یک شتر مرغ مورد حمله قرار میگیرد، به جای روبهرو شدن با شکارچی سر خود را در شن فرو میکند. خب نتیجه هم معلوم است، تبدیل به شام شب شکارچی میشود. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
احساسات اسبهای وحشی بودند و بریدا میدانست که «منطق» هرگز نخواهد توانست
به تمامی بر آنها غلبه کند. بریدا پائولو کوئیلو
مشکل این است که فراگیری فناوری و بازاریابی گسترده، توقعات خیلیها را از خودشان به هم ریخته است. کثرت استثنایان باعث میشود که مردم احساس بدتری نسبت به خودشان داشته باشند، باعث میشود احساس کنند که باید پررنگتر، رادیکالتر و خودرأیتر باشند تا دیده شوند یا حتی ارزشی داشته باشند. هنر ظریف رهایی از دغدغهها مارک منسون
وای ناستنکا، تنهاماندن سخت محزون خواهد بود، محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری، هیچ، هیچ، هیچ، زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است. هیچ، یک «هیچ» احمقانه و بیمعنی، همه خواب بوده است. » شبهای روشن فئودور داستایوفسکی
طاعون: دوره ی ادا و عشوه گذشته است و از هم اکنون باید جدی بود!
تصور میکنم که حالا دیگر شما مرا درک میکنید و میفهمید که چه میخواهم بگویم. ملخصا آنکه از امروز باید مردن با نظم و ترتیب را بیاموزید و به عبارت دیگر یاد بگیرید که چگونه باید بمیرید تا نظم و ترتیب مرگ را بر هم نزده باشید. حکومت نظامی (شهربندان) نمایشنامه آلبر کامو
دکتر توکای همواره به دلیل اینکه وضعیت مالی خوب و موقعیت شغلیاجتماعی بالایی داشت، مورد توجه خانمها قرار میگرفت؛ اما چون ظاهر زیبایی نداشت، به هر دختر جوانی که ابراز علاقه میکرد، همیشه گزینهی دوم تلقی میشد و نامزدیهایش به ازدواج ختم نمیشد. دخترهای جوان با گزینههایی ازدواج میکردند که ظاهری جذاب و موقعیت مالی بهتری داشتند. 1 عضو غیروابسته هاروکی موراکامی
وقتی کسی به غمناکترین رازش اعتراف میکند نباید لحظه را با حرف زدن از ایندر و آندر خراب کنی یا با پرسیدن سوالی غیر از آن سوالی که طرف ازت انتظار دارد. ریگ روان استیو تولتز
چهرهها دروغ میگویند، ولی پشتها هرگز.
نگاه کنید. همه چیز را در آنها میتوان دید، مطلقاً همه چیز را.
درماندگی واقعی، سبک سری واقعی، خشم واقعی و خوش طینتی واقعی.
پشتها چهرههای واقعی آدمها هستند، چهره هایی که سعی در پنهان کردنشان ندارند.
اینها هستند چهرههای واقعی شان وقتی ما را ترک میکنند، وقتی از ما دور میشوند.
ترجمه پرویز شهدی ایزابل بروژ کریستین بوبن
پدرم هنرمند است. هنرمندها در آینده زندگی میکنند یا در گذشته، در زمان حال هرگز. خرمان از خاطرهها زندگی میگیرد. تمام چیزی که دارد همین است. مارینا کارلوس روئیت ثافون
شاید تو زندگی را به تنهایی تجربه میکنی، میتوانی هر چقدر دوست داری به یک آدم دیگر نزدیک شوی، ولی همیشه بخشی از خودت و وجودت هست که غیرقابل ارتباط است، تنها میمیری، تجربه مختص خودت است، شاید چندتا تماشاگر داشته باشی که دوستت داشته باشند، ولی انزوایت از تولد تا مرگ رسوخ ناپذیر است. جزء از کل استیو تولتز
پدربزرگم میگفت: هر کسی باید وقت مُردن یه چیزی پشت سرش باقی بذاره. یه بچه یا یه کتاب یا یه نقاشی یا یه خونه یا یه دیوار یا یه جفت کفش. یا یه باغ سرسبز. یه چیزی که دستات یه جوری لمسش کرده باشه. اینجوری وقتی مُردی روحت یه جایی برای رفتن داره و وقتی مردم به اون درخت یا گلی که کاشتی نگاه میکنن، تو رو میبینن. میگفت، مهم نیست که چی کار کردی، تا وقتی که یه چیزی رو نسبت به قبلش تغییر بدی و به شکلی که خودت دوست داری، دربیاری. میگفت، فرق بین مردی که فقط چمنا رو کوتاه میکنه و یه باغبون واقعی تو شیوه لمس کردن درختا و گُلاس. کسی که چمنا رو کوتاه میکنه احتمالاً قبل از کارش هیچ وقت کنار چمنا نبوده و اما باغبون عمری رو پای درختا و گلا گذاشته. فارنهایت 451 ری برادبری
چرا آدم باید از تپه بالا برود؟ چرا آدم باید صعود کند؟ چرا آن پایین نماند؟ چرا به زور از سرازیری بالا بیاید؟ چرا وقتی آن ته هستی، باید به زور بالا و بالاتر بیایی؟ رنگینکمان دیوید هربرت لارنس
روایح نیروی عجیبی در خود دارند که یاد ایام گذشته را زنده میکنند و با خود خاطره ها،صداها و حتی بوهای دیگری را به زمان حال میآورند. که هیچ دخلی به لحظه ی حاضر ندارند. مثل آب برای شکلات لورا اسکوئیول
بهش میگم: «خدای من، اصلا نفهمیدم امسال چطور گذشت.»
بهم جواب میده: «من پارسالرو هم نفهمیدم چطور گذشت.»
-من هم همینطور.
-درست مثل سالهای قبلترش. اصلا من هیچیرو نمیفهمم چطور میگذره، بهجز حیوونهایی که سرشونرو میبریم.
بورچ تو افکارش غرق شده، دیگه به حرفهام گوش نمیده. میگم: «میدونی، شاید همینجوری بهتره. به هرحال چیز زیادی از دست نمیدیم. نمیارزه کندتر از این هم بگذره.» منگی ژوئل اگلوف
رفیقی داشتم که تنها با داشتن یکفرزند خوشبختبود. دونفری با هم به گردش و تفریح میرفتند. میرفتند سورچرانی، به کازینو. میگفت: انتظار داشتید با این پیرهای همسنوسال خودم بروم تفریح؟ هر روز میگفتند فلاندارو را خوردهاند، کبدشان مریضشده یا از کار افتاده. مرگ شادمانه آلبر کامو
مریلین مونرو، هنرپیشه مشهور هالیوود، زنی زیبارو با موهاییبور که چون بیشازحد دوستش داشتند و یا اصلا دوستش نداشتند، خودکشی میکند. دیوانهوار کریستین بوبن
اگر سعی نکنی دو دستی به زندگی بچسبی،دیگه برای از دست دادنش هم ترس چندانی مداری. گریگور و سفر شگفتانگیز (تاریخ اعماق زمین 1) سوزان کالینز
حیرت زده بود از این که یک فرد، بی آنکه بخواهد، میتواند با چنین نیرویی در سرنوشت فرد دیگری تأثیر بگذارد. هرگز به این فضیلتهای اخلاقی فکر نکرده بود که از ما سر میزند و اغلب بی آنکه بدانیم، در فاصله ای بسیار دور روی قلبهای دیگر تأثیر میگذارد. برهوت عشق فرانسوا موریاک
او میل دارد که یا بر گرگی اش غلبه کند و آدم کامل عیاری شود، یا آدمیت را تخطئه نماید و بالاخره زندگی ای تمام گرگی داشته باشد. گرگ بیابان هرمان هسه
کسانی ستودنیاند که اهمیتی به مشقت یا شکست یا شرمنده کردن خودشان نمیدهند. کسانی که فقط میخندند و بعد در هر صورت، همان کاری را میکنند که به آن ایمان دارند. چون میدانند که کار درستی است. آنها میدانند که اینها مهمتر از خودشان است، مهمتر از احساسات و غرور و نفسشان است. آنها میگویند بیخیالش نه برای همهچیز در زندگی، بلکه برای چیزهای بیاهمیت. آنها دغدغههایشان را برای چیزهایی نگه میدارند که واقعاً اهمیت دارند؛ دوستان، خانواده، اهداف، بوریتو و گهگاهی یکی دوتا شکایت قضایی. چون دغدغههایشان تنها برای چیزهای مهم است، دیگران هم به دغدغههای آنها پاسخ میدهند. هنر ظریف رهایی از دغدغهها مارک منسون
یکایک ما بخشی از آن توهماتِ تسلی بخشِ فراوان و توهمان نصفه نیمهای هستیم که هر جامعهای برای بالا نگهداشتن اعتماد به نفس خود به کار میگیرد. بررسی این توهمات کار سختی است و در بهترین حالت میتوانیم امیدوار باشیم که دوستی مهربان از فرهنگی دیگر به ما توانایی بدهد که با چشمانی بیطرف به فرهنگ خود نگاه کنیم. زندانهایی که برای زندگی انتخاب میکنیم دوریس لسینگ
تا آنجا که میتوانستند، تحملمان میکردند؛ چون در زندگی، آدمهای نگون بختی بودند و به پول احتیاج داشتند. آدمکش کور مارگارت اتوود
در هر نظام و حکومتی که که تو در آن زاده میشوی، مرام و مسلک این دستگاه هرچه که باشد، همیشه یک نفر هست که قالی یک نفر دیگر را تمیز میکند، همیشه دختر کوچولویی هست که به خاطر میل خوردن شکلات تحقیر میشود. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد اوریانا فالاچی
من هر گز شب از روی پل نمیگذرم. این نتیجه ی عهدی ست که با خود بسته ام. آخر فکرش را بکنید که کسی خودش را در آب بیندازد. آن وقت از دو حال خارج نیست: یا شما برای نجاتش خود را در آب میافکنید و در فصل سرما به عواقب بسیار سخت دچار میشوید! یا او را به حال خود وامی گذارید. شیرجههای نرفته گاهی کوفتگیهای عجیبی به جا میگذارد. سقوط آلبر کامو
وقتی بچه هستی، مدام از تو میپرسند: «حالا فرض کنیم همه مردم خودشون رو انداختن توی چاه. تو هم باید این کار رو بکنی؟»
وقتی بزرگ میشی ماجرا فرق میکنه. آدمها بهت میگن: "آهای. همه داران میپرن تو چاه. تو چرا نمیپری؟ جزء از کل استیو تولتز
حقیقت تقریبا هیچوقت ساده نیست، و اگر چیزی بیش از حد واضح و آشکار به نظر رسد، اگر عملی به ظاهر از منطق سادهای پیروی کند، معمولا انگیزههای پیچیدهای پشت سر آن هست. تونل ارنستو ساباتو
باید با تفکر خودت رو ببری به فضای باز…. تن به بازی زندگی بده و سعی نکن از قانونهایش سر در بیاری زندگی رو قضاوت نکن فکر انتقام نباش ،یادت باشه آدمهای روزه دار زنده میمونن ولی آدمهای گرسنه میمیرن موقعی که خیالاتت فرو میریزن بخند و از همه مهمتر همیشه قدر لحظه لحظه این اقامت مضحک رو تو این جهنم بدون.
. وقتی مردم فکر میکنند چند روز به پایان عمرت نمانده با تو مهربان میشوند فقط موقعی که در زندگی پیشرفت کنی به تو چنگ و دندان نشان میدهند. .
موقع سقوط تنها چیزی که میتوانی دستش را بهش بند کنی وجود خودت است. . جزء از کل استیو تولتز
وقتی تمامِ ورقهای دستتان نشان میدهند که بازنده اید، تنها راهِ پیروزی شکستن قوانین است. مانند حکایاتِ کهن گدایی میکنید، قرض میکنید و میدزدید، و اگر در این بین دستگیر شدید، حداقل با تمام وجود مبارزه کرده اید. کتاب اوهام پل استر
هرگز نمیگویم خیلی دیر شده؛ خیلی دیر، همیشه یکجور بهانه است. ترانههای شبانه کازوئو ایشیگورو
لذت خیلی هم عالی است، اما اگر زندگیتان را حول آن به عنوان یک ارزش اولویتبندی کنید چیز وحشتناکی است. از هر معتادی که میخواهید، بپرسید که پیگیری لذت چه عاقبتی برایش داشته است. از زناکاری که خانوادهاش را متلاشی کرده و فرزندانش را از دست داده است، بپرسید که آیا لذت در نهایت او را به خوشحالی رسانده است یا نه. از کسی که تا حد مرگ پرخوری کرده است بپرسید که آیا لذت به حل مشکلاتش کمکی کرده است یا نه.
لذت خدایی دروغین است. تحقیقات نشان داده است کسانی که انرژیشان را بر لذتهای ظاهری متمرکز میکنند، در نهایت مضطربتر، و از لحاظ احساسی نامتعادلتر و افسردهتر میشوند. لذت سطحیترین شکل رضایت در زندگی است و از این رو دسترسی به آن آسان است و از دست دادن آن هم از همه راحتتر.
با وجود این، لذت چیزی است که بیستوچهارساعته و در هفت روز هفته تبلیغ میشود. چیزی است که برایمان مهم است. چیزی است که از آن برای کرخت کردن و منحرف کردن افکارمان استفاده میکنیم. اما لذت، گرچه تا اندازهای معین در زندگی لازم است، به تنهایی کافی نیست.
لذت دلیل خوشحالی نیست، بلکه اثر آن است. اگر سایر ارزشها و معیارها را درست انتخاب کنید، لذت به طور طبیعی و به عنوان یک محصول جانبی ظاهر خواهد شد. هنر ظریف رهایی از دغدغهها مارک منسون
اگر پروژهتان دقیقاً شبیه آنچه دوست دارید نباشد، برای پروژه بعدی یک خط شاخص بالاتر ترسیم میکنید. حساب میکنید که اگر کل زمان و تلاشتان را برای رسیدن به کمال صرف کنید، به آن خواهید رسید. پس به کمال نرسیدن به معنای این است که بهاندازه کافی سخت کار نکردهاید و باید حتی طولانیتر و سختتر از قبل کار کنید. عزت نفس به زبان ساده رني اسميت - ويويان هارت
نمیتوانستم با مردی بمانم که به آنچه بودم احترام نمیگذاشت. گاهیاوقات تصمیم به تمامکردن یک رابطه، حتی اگر به قیمت شکستهشدن قلبتان تمام شود، بزرگترین لطف در حق خودتان است. خودت باش دختر ريچل هاليس
جای من اینجا نیست، فقط همین را میدانم. جای من کنار اوست که دوستش دارم. بقیهٔ چیزها بیهوده و در حد حرف است. همین الآن که راه میرفتم با خودم گفتم که زندگی بدون هیچ نشانهای از تو چقدر احمقانه است. اگر من و تو هم را دوست داریم، باید با هم حرف بزنیم، باید پشت هم باشیم. کاری برای هم بکنیم. این همبسته بودن است و هر کاری هم که بکنیم تا آخر راه همبسته خواهیم ماند. پس برایم بنویس، هر وقت و هر چقدر که دوست داشتی. تنهایم نگذار عزیزم. آدم همیشه نیرومند نیست. هر چقدر هم که فکر کند تواناست ممکن است نتواند بر رنجهایش چیره شود. وقتهایی که آدم خود را بیچارهترین حس میکند، فقط نیروی عشق است که میتواند او را نجات دهد. از این راه دور هر چقدر هم بزرگ شدن قلب خودم را درک کنم، مال تو را نمیتوانم تصور کنم. با من حرف بزن، بگو چه میکنی، چه احساسی داری؟ در طول این هفتهٔ کُشنده تو چه کردهای؟ یکی از علتهایی که مرددم میکرد که از تو بخواهم نامه بنویسی این بود که دوست نداشتم به تو فشاری وارد شود که مبادا فکرت بماند پیش من که اینجا منتظرم و تو حتماً باید نامه بنویسی؛ تا در کل روزهایی که دلت نمیخواهد نامه ننویسی و اصلاً باری روی دوشت احساس نکنی. زودبهزود بنویس، از ته دلت. از جزئیات زندگیات خبر بده. کمک کن تا خیالت را بسازم. موهایت مشکی است، آنقدر زیبا که آبم کند؟ کوتاه است یا بلند؟ نامههای عاشقانه آلبر کامو به ماریا کاسارس (خطاب به عشق) جمعی از نویسندگان
انسان تسلی نمییابد و نبایست ما را دلداری دهند، باید غصه را تک و تنها خورد. سوار بر سورتمه آرتور شوپنهاور یاسمینا رضا
هریک از ما بهطور حتم کاری را که میکند، مفید و مهم بهشمار میآورد. بنابراین هر آدمی در هر وضعیتی که باشد، از زندگی اجتماعیاش برداشتی دارد که به او اجازه میدهد فعالیتش را مهم و مفید بپندارد. رستاخیز لئو تولستوی
انسان یا کل انسانیت است یا هیچی نیست. گدا نجیب محفوظ
زندگی نوعی رنج است. ثروتمندان به خاطر ثروتشان رنج میکشند. فقیران به خاطر فقرشان رنج میکشند. کسانی که خانوادهای ندارند، به خاطر نداشتن خانواده رنج میکشند. کسانی که خانواده دارند، به خاطر خانوادهشان رنج میکشند. کسانی که به دنبال لذتهای دنیایی میروند، به خاطر لذتهای دنیایی رنج میکشند. کسانی که از لذتهای دنیایی پرهیز میکنند، به خاطر پرهیزشان رنج میکشند. هنر ظریف رهایی از دغدغهها مارک منسون
شجاع بودن وقتی میدانی انتخاب دیگری نداری، خیلی آسان است. راهنمای رام کردن اژدها کرسیدا کاول
برای ساختنِ یک جهانِ جعلی، که در آن هیچ چیز، همان چیزی نباشد که باید، گروهانی از آدم ها، سر سختانه تلاش کرده اند؛ و ایشان، به احترامِ همین تلاشِ جان فرسای غول آسایِ کمر شکن، دمی به صداقت باز نخواهند گشت؛ دمی. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
گاهی باید آدمای اطرافت رو کنار بگذاری…
بعضیها رو برای یک ساعت و بعضیها رو برای همیشه! تنهایی پر هیاهو بهومیل هرابال
یک شاطر پیر که ناراحتی قلبی هم داشت تعریف کرد وقتی میخواد نون ساندویچ رو بذاره توی تنور، قلبش دست به دعا بر میداره. ازش پرسیدم، وقتی میخواد نون رو از توی تنور دربیاره، باز هم دعا میکنه. گفتش نه. پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد ریچارد براتیگان
ریلا برای نخستین بار در عمرش لبهی ملافه ای را کوک میزد. وقتی خبر رسید که جم باید راهی شود او میان کاجهای دره ی رنگین کمان با گریه دلش را خالی کرده و بعد به سراغ مادرش آمده بود.
مادر دلم میخواهد یک کاری بکنم من یک دخترم و نمیتوانم در جنگ شرکت کنم ولی توی خانه باید از من کمک بگیرید.
خانم بلایت گفت: «این پارچهها را آورده اند تا با آنها ملافه درست کنیم. میتوانی به نن و دای در این کار کمک کنی. راستی! ریلا فکر میکنی بتوانی بین دخترهای هم سن وسالت یک گروه صلیب سرخ جوانان تشکیل بدهی؟ فکر کنم همه استقبال کنند جوانها به جای همکاری با بزرگ ترها بهتر است خودشان مستقل کار کنند».
ولی مادر من تابه حال چنین کاری نکرده ام.
در وضعی که پیش آمده همه ی ما مجبوریم دست به کارهای زیادی بزنیم که تابه حال انجام نداده ایم.
ریلا دل به دریا زد و گفت: «بسیار خُب امتحان میکنم مادر! … فقط بگویید از کجا باید شروع کنم. وقتی فکر میکنم، میبینم باید تا جایی که میتوانم، شجاع، قهرمان و فداکار باشم.» ریلا در اینگل ساید (جلد 8) لوسی ماد مونتگومری
پدرم همیشه میگفت «دانشگاه بهترین چیزیه که ممکنه تو زندگیت اتفاق بیفته.» راست میگفت ،چون آنجا بود که مواد و الکل و سیگار را کشف کردم. مادربزرگت رو از اینجا ببر دیوید سداریس
خیلی کتاب میخواندم، اما کتابهای متعددی نمیخواندم: در واقع دوست داشتم کتابهای مورد علاقهام را بارها و بارها بخوانم. در آن زمان، نویسندههای مورد علاقهام، ترومن کاپوتی، جان آپدایک، اف-اسکات فیتز جرالد و ریموند چندلر بودند، اما هیچکس را در کلاس یا خوابگاه نمیدیدم که داستانهای چنین نویسندگانی را بخواند. آنها نویسندههایی مانند کازومی تاکاهاشی، کنزابورو اوئه، یوکیو میشیما یا نویسندگان معاصر فرانسوی را دوست داشتند و این هم دلیل دیگری بود که باعث میشد حرف زیادی برای گفتن با دیگران نداشته باشم و بیشتر با خودم و کتابهایم تنها باشم. با چشمان بسته، یک کتاب آشنا را لمس میکردم و عطرش را به مشامم میکشیدم. همین برای خوشحال کردنم کافی بود. جنگل نروژی هاروکی موراکامی
شاید فکر کنی که تناقضی آشکار را این جا مشاهده میکنی. اگر این طور است، به این حرف گوش کن. همسرت را در 24 ساعت آینده به دقت زیر نظر بگیر. اگر خانم خوبت، چیزی شبیه یک تناقض در رفتارش در این مدت نشان نداد، خدا به دادت برسد، چراکه با یک هیولا ازدواج کرده ای. ماه الماس ویلکی کالینز
همسران در زندگی مشترکشان، آن چنان در نظر یکدیگر خام و ناقص جلوه میکنند که گاه مضحک و گاه تأسف برانگیز میشود. 30 اثر از کریستین بوبن کریستین بوبن
با آنکه مسائل فلسفی مربوط به همهی ماست، همهی ما فیلسوف نمیشویم. بیشتر مردم به دلیلهای گوناگون چنان در چنبر امور روزمرهی زندگی گیر میافتند که شگفتی جهان از یادشان میرود. دنیای سوفی (تاریخ فلسفه) یاستین گاردر
حاج حسین مردی کوتاهقد و چهارشانه بود. گردن کوتاه و ریش توپی داشت و نمازش ترک نمیشد. همان شور و شوق مردمی که دارا میان مشتی نادار هستند، با او بود. یکچشم شهر کوران. پیر و جوانشان در پوست نمیگنجند. بیش از حجم خود فضا را غصب میکنند. هرچه، به کام ایشان باید باشد. هرچه، به میل ایشان باید بچرخد. تا اینها میگویند، هیچکس نباید بگوید. تا میخندند، هیچکس نباید بخندد. تا خشم میکنند، هیچکس نباید بجنبد. پیشاپیش در همهچیز. حق همیشه از آن ایشان است. کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
هیچ کدام از آنها از آنچه داشتند، راضی نبودند؛ ولی کوشش میکردند با کندن موهای صورت و مداد کشیدن، خودشان را عوض کنند؛ بهتر کنند؛ تحریف کنند و از میان ببرند و خود را با شتاب به چیزی غیرممکن، به یک قالب خیالی تبدیل کنند. من که خودم روزی همان کار را کرده بودم سرزنششان نکردم. آدمکش کور مارگارت اتوود
هیچ داستانی پایان نمیگیرد. گاه داستانها در جاهایی باهم مشاهبت دارند و گاهی به سان سنگهای تَهِ رودخانه، یکدیگر را کاملاً میپوشانند. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
شاید رنج، یک سیبزمینی داغ نباشد، شاید یک توشهیسفر باشد. شاید به جای بستن در به روی رنج، نیاز دارم در را کاملا باز بگذارم و بگویم: “بفرما داخل! بیا کنار من بشین و تا وقتی بهم یاد ندادی چیا رو باید بدونم، از پیشم نرو.” جنگجوی عشق گلنن دویل ملتن
در یک کلام، شناخت حقیقت ناممکن است و تنها ظواهر هستند که میتوانند نمایان و در محیط، احساس شوند. افسانه سیزیف آلبر کامو
وقتی پیانو مینوازیم - حتی با دستهای کوچک کودکی گمگشته - با غم جانکاه درک تنهایی و بی کسی خود فاصله میگیریم. پیانو هم مانند صفحات کتابی ناب میتواند در برابر آشوبها پناهگاه ما باشد. بانوی سپید کریستین بوبن
انسان از ابتدای پدیدار شدنش تا امروز پیشرفت زیادی نکرده است: همچنان باور دارد که تصادفاً به وجود نیامده است و خدایانی که اکثریت شان مهربان اند بر سرنوشتش نظارت دارند. ظرافت جوجهتیغی موریل باربری
اگر بتوانید حوزهای که احتمال موفقیتتان در آن بیشتر است را بیابید، گام بزرگی را برای حفظ انگیزه و احساس موفقیت برداشتهاید. از نظر تئوری، میتوانید تقریبا از هر چیزی لذت ببرید. در عمل، احتمالا از چیزهایی لذت میبرید که برای شما بهسادگی حاصل میشوند. افرادی که در یک حوزهٔ بخصوص استعداد دارند، شایستگی بیشتری در آن وظیفه خواهند داشت و به خاطر انجام کار خوبشان مورد تمجید قرار میگیرند. آنها انرژی خود را از دست نمیدهند، زیرا پیشرفت میکنند و پاداشهایی همچون حقوق بیشتر و فرصتهای بهتر را دریافت میکنند که همین امر نهتنها خوشحالترشان میکند بلکه موجب تحریکشان برای ایجاد کارهای باکیفیتتر میشود. این یک چرخهٔ پیشرفت است. عادتهای اتمی جیمز کلیر
این رشد است که خوشحالی به وجود میآورد، نه فهرستی بلندبالا از دستاوردهای دلبخواهی. هنر ظریف رهایی از دغدغهها مارک منسون
اشتیاق حالتی است که ما میتوانیم با زندگی مواجه شویم و شرایط را از دیدگاه دیگری ببینیم. اشتیاق با تو شروع میشود و با تو هم پایان میپذیرد. هیچکس نمیتواند تو را مشتاق کند و تا زمانی که واقعا برای حرکت بعدی آماده و راغب نباشی، نمیتوانی به جلو حرکت کنی. وقتی اشتیاق حرکت را به دست آوردی، میتوانی از طریق آن، آزادی ذاتی و درونی را هم تجربه کنی؛ سپس چیزی به سرعت در رگهایت به جریان میافتد. وقتی اشتیاقی در تو نباشد، تعللی ازلی متوقفت خواهد کرد و پس از چندی، وزنهای که روی سینهات قرار میگیرد، غرقت خواهد کرد. خودت را به فنا نده جان بیشاپ