پادشاهان به درها دست نمیزنند.
آنها بااین سعادت بیگانه اند: پیش روی خود با نرمی یا تندی یکی از این تختههای بزرگ آشنا را هل دادن، برگشتن به سوی آن برای قراردادن آن برسر خود _دری را درآغوش گرفتن. …سعادت در مشت گرفتن گره ی چینی که یکی از این موانع بزرگ یک اتاق در شکم دارد ، تن به تن شدن سریعی که در یک آن از حرکت باز ایستد، چشم باز میشود و تن به تمامی با خانه ی جدید خودسازگار میشود. دستی دوستانه بیش از هل دادن دوباره و بستن کامل آن ، کمی بیشتر نگه اش میدارد_ آن چه صدای چفت قوی اما به خوبی روغن خورده اش ، او را مطمئن میکند.