رمان خارجی

مرگ در آند

(Death in the andes)

او را لب جاده، درست بیرون واحه پیدا کرد، کنار کوره‌راهی با درخت‌های بید و گلابی جنگلی و آکنده از قار و قور قورباغه‌ها. دختر، آزرده و غمگین، داشت طرف دهکده‌اش می‌رفت. کاسیمیرو بالاخره دلش را به دست آورد، راضی‌اش کرد که سوار واننت بشود و او را به حوالی دهکده‌اش رساند.

آگاه
9789643290771
۱۳۹۰
۳۲۸ صفحه
۱۸۳۵ مشاهده
۰ نقل قول
ماریو بارگاس یوسا
صفحه نویسنده ماریو بارگاس یوسا
۲۱ رمان خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا داستان‌نویس، مقاله‌نویس، سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار اهل پرو است. یوسا یکی از مهمترین رمان‌نویسان و مقاله‌نویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهی بود به اسم «سر دسته ها» که در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاه طلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان ...
دیگر رمان‌های ماریو بارگاس یوسا
تازه‌کارها
تازه‌کارها یوسا هفت داستان این کتاب در میانه قرن بیستم نوشت، زمانی که جوان، دانشجو و شیفته‌ تجربه‌های متفاوت ادبی بود. فضای داستان‌ها به‌شدت بومی و شخصیت‌ها و مضامینی که پرورانده، برخواسته از واقعیت‌ها و تجربه‌های دوران جوانی اوست. شورو هیجان نوشتن و کشش و تعلیقی که در این داستان‌ها مشهود است، ما را با وجه دیگری از آثار این نویسنده ...
نامه‌هایی به 1 نویسنده جوان
نامه‌هایی به 1 نویسنده جوان به سنت ریلکه شاعر اتریشی در اثر به یادماندنی‌اش: نامه‌هایی به یک شاعر جوان، بارگاس یوسا هم آموخته‌ها و آزموده‌های دوران نویسندگی‌اش را در دوازده نامه برای نویسندگان جوان و پرشور فراهم آورده است. در دیدگاه بارگاس یوسا، نویسنده انسانی است سرشار از شوق سیری‌ناپذیر خلق دنیایی دیگر، اما به روی کاغذ آوردن خیال و بنا کردن دنیای نو، ابزار ...
قهرمان فروتن
قهرمان فروتن ماریو باگارس یوسا (1936) رمان قهرمان فروتن را در سال 2013 منتشر کرد، رمانی که بازگشتی بود به فضاهای زادگاهش پرو و فسادی که در لایه‌های آن رخنه کرده است. یوسا که سال 2010 جایزه نوبل ادبی را از آن خود کرد و تقریبا جایزه معتبری در ادبیات اسپانیایی‌زبان نبوده که از آن خود نکرده باشد. این رمان چند روایت ...
ماهی در آب (خاطرات ماریو بارگاس یوسا)
ماهی در آب (خاطرات ماریو بارگاس یوسا) مادرم بازویم را گرفت و مرا از در سرویس ساختمان فرمانداری به خیابان برد. به سمت خاکریز اگیگرن به راه افتادیم.آخرین روزهای 1946 یا نخستین روزهای 1947 بود اما امتحانات مدرسه سالسیان خاتمه یافته بود. من کلاس پنجم را به پایان رسانده بودم و در پیورا تابستان با نور سفید و گرمای خفه کننده‌اش از راه می‌رسید. مادرم بی‌آنکه صدایش بلرزد ...
مشاهده تمام رمان های ماریو بارگاس یوسا
مجموعه‌ها