مجموعه داستان خارجی

در چوبی بسته است

همین و همان‌جا منتظر می‌ماند تا من سوار ماشین بشوم و ماشین راه بیفتد به سوی فرودگاه و بعد من توی ماشین بشنوم که در چوبی را می‌بندد و همان‌جا پشت در می‌نشیند و با صدای بلند آن‌قدر گریه می‌کند تا خوابش ببرد درست مثل کیان و سپیده که می‌زند هواپیمای من همان لحظه که او بیدار می‌شود می‌نشیند روی باند فرودگاه فرانکفورت...

نیلوفر
9789644484056
۱۳۸۹
۹۶ صفحه
۳۱۶ مشاهده
۰ نقل قول