رمان ایرانی

غروب بود. یکی از همان غروب‌های دل‌گیر که هر چند یک‌بار همچون بختک، سنگینی‌اش را بر قلب رامش می‌انداخت و راه نفسش را می‌بست. باز هم از دست این دنیا و مردمش دل‌سوخته بود. آن‌قدر که اگر آب همه اقیانوس‌ها را هم بر قلبش می‌ریختند دلش خنک نمی‌شد. پنجره را باز کرد و به آسمان چشم دوخت. دوست داشت دلتنگی خود را به باد بسپارد تا آن را به گوش خدا برساند و ...

پرسمان
9789641163831
۱۳۸۸
۴۴۸ صفحه
۷۳۷ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های مژگان مظفری
روزهای غمگین عشق
روزهای غمگین عشق
شاپرک‌ها هم می‌گریند
شاپرک‌ها هم می‌گریند به من نگاه کن من همان شاپرکم که با نگاهت تب و شرر زند ز تار من به پود تو
خزان رامتین
خزان رامتین
دهل
دهل برف وقتی رو چتر سنگینی می‌کنه و چترها رو خیس می‌کنه مرثیه‌اس، اما وقتی کف دست تو بالا می‌گیری و چند دونه برف تالاپ می‌افته کف دستت سردی برف بهت نشاط می‌ده، اون وقت دیگه مرثیه نیست، تالاپ تالاپ برف روی چتر برات می‌شه ترانه، یه ترانه که هم سرده و هم گرم. سردش مال آدمای بی‌احساس و گرمیش مال ...
محو و مات
محو و مات
مشاهده تمام رمان های مژگان مظفری
مجموعه‌ها