رمان ایرانی

اشک مهتاب

نگاه کن و ببین: دشت‌ها چگونه آمدن بهار را با سبزه چمن و رویش گل‌های رنگارنگ به تماشا می‌گذارد. گوش کن صدا زمزمه جوی‌ها و آوای شاد پرنده‌ها را بشنو. سینه‌ات را از عطر دل‌انگیز بهار پرکن. و بدان این‌ها همه برای توست تا ببینی زمستان هم با همه سرسختی و سرما گزنده‌اش، ماندنی نیست پس از سختی روزگار نترس و دلت را به بهار بسپار.

البرز
9789644426667
۱۳۸۸
۵۰۶ صفحه
۷۲۷ مشاهده
۰ نقل قول
شهلا ابراهیمی
صفحه نویسنده شهلا ابراهیمی
۴ رمان "Long before his name became synonymous with the modern legal thriller, he was working 60-70 hours a week at a small Southaven, Mississippi law practice, squeezing in time before going to the office and during courtroom recesses to work on his hobby—writing his first novel.

Born on February 8, 1955 in Jonesboro, Arkansas, to a construction worker and a homemaker, John Grisham as a child dreamed of being a professional baseball player. Realizing he didn't have the right stuff ...
دیگر رمان‌های شهلا ابراهیمی
صبا
صبا روزها صبا با تاکسی خود را به بیمارستان می‌رساند که زودتر مرد جوان را ببیند. با شرمساری آرزو می‌کرد که جای بخیه‌ها دیرتر جوش بخورد و بیمار بیشتر در بیمارستان بماند. آن روز هم وقتی به اتاق 107 رفت، آنجا پر از ملاقات‌کنندگان بود. محفل خانوادگی بود و صبا باید هر چه زودتر کارش را انجام می‌داد و می‌رفت. ضمن ...
وکیل
وکیل
همبرگر
همبرگر واژه غریبی‌ست عشق زمانی که بین دو نگاه شکل می‌گیرد. و در قلب‌ها خود را پنهان می‌کند. تا وقتی همه وجودت را تسخیر کند و همه چیز را زیبا ببینی تا نفس‌های داغ لاله را وقت شکفتن حس کنی تا رویش برگ‌ها در بهار و زردی خزانشان را با تپش قلب عاشقت دنبال کنی.
مشاهده تمام رمان های شهلا ابراهیمی
مجموعه‌ها