رمان ایرانی

خاطره ماندگار

حال و هوای عجیبی داشتم. برخلاف همیشه چادر مشکی را بسیار ماهرانه به سر کرده بودم، چون در این چند ماه مهارت پیدا کرده بودم. چشمم به پنجره فولاد افتاد. تعداد زیادی مریض اطراف آن نشسته بودند و دست‌ها را ملتمسانه به سمت آسمان دراز کرده بودند. از ته دل آرزو کردم خدا تمام بیماران را شفا دهد. نمی‌دانم چه حسی مرا وادار کرد در صحن سقاخانه بر روی سنگ‌های حیاط به سجده درآیم و خدا را به خاطر تمام نعمت‌هایی که به من داده شکر کنم. تشکر کردم از این‌که در این بیست و یک سالی که زندگی کرده‌ام همیشه صحیح و سلامت بوده‌ام و طعم خوشبختی را با تمام وجود چشیده‌ام.

البرز
9789644425912
۱۳۸۷
۴۵۰ صفحه
۳۶۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های هانیه پورعلی‌خان
1 وجب از خاک بهشت
1 وجب از خاک بهشت مرا از دست رفته و مرده نپندارید، چون هنوز قلبم در سینه می‌تپد و نگاهم گویاتر از هر زندگی است. به سادگی‌ام نخندید که من هنوز زلالی آب و پاکی آسمان را در خواب‌هایم می‌بینم. با وجود همه ناتوانی‌هایم گوهری یکدانه دارم که با هیچ ثروتی قابل خریدن نیست. صداقت... گوهری ناب که در این زمانه نایاب شده است، محبت... ...
صبر میراث من
صبر میراث من
مشاهده تمام رمان های هانیه پورعلی‌خان
مجموعه‌ها