مجموعه داستان داخلی

درخت عقیم و 7 داستان دیگر

اوایل از ترس و خجالتی که می‌کشید دیگر از خانه بیرون نمی‌آمد تا اینکه باز او را برای خرید چیزی بیرون می‌فرستادند، اما این بار هم که بیرون می‌آمد باز با نگاه‌های معصومانه‌ای روبرو می‌شد که ساعت‌ها در سر کوچه انتظارش را می‌کشید. دلش خیلی زود برای این نگاه‌ها سوخت. در خود اشتیاقی را حس کرد که از آن می‌ترسید. دیگر نمی‌توانست چشم از نگاه‌ها بدزدد. از خرید که بر می‌گشت تند و هنوز خجالت‌زده سر بن‌بست می‌آمد. جوری می‌ایستاد که از سر کوچه گوشه دامن یا جورابش پیدا باشد.

لوح فکر
9789648578027
۱۳۸۳
۹۲ صفحه
۲۵۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های اردلان عطارپور
پیامبر کفرگوی
پیامبر کفرگوی فیلسوف‌ها تنهاترین آدم‌های دنیا هستند. دائما به مسائلی فکر می‌کنن که مسئله مردم نیست، به مسائلی که ابدی و ازلی است. زندگی خودشان را دارند. برای همین چون چند نفری جایی گرد می‌آیند، شروع به بحث و جار و جنجال می‌کنند. به خصوص اگر بحث به نیچه بکشد که همیشه بحث‌انگیز بوده است. همیشه عده‌ای او را فیلسوف، بعضی هم ...
مشاهده تمام رمان های اردلان عطارپور
مجموعه‌ها