رمان ایرانی

سکوت سرد

توی تمام مدتی که با هم در ارتباط بودیم به رفتارت دقت می‌کردم اما تو لجباز و سرکش بودی و پذیرش این سرکشی برای منی که همیشه حرف اول و آخر رو می‌زدم کمی سخت بود... یادت هست؟ وقتی اشک توی چشمات جمع شده بود و با دیدن من انگار ناجی خودتو پیدا کرده باشی لبخند زدی. من چقدر اون لحظه دلم می‌خواست تورو تو آغوشم بگیرم و آرومت کنم، حس خوبی از بودنت داشتم و وجودت آرومم می‌کرد.

آرینا
9786009226719
۱۳۹۱
۵۱۲ صفحه
۵۸۱ مشاهده
۰ نقل قول