رمان ایرانی

داستان جاوید

«داستان جاوید» روایت زندگی واقعی یک پسرک از آیین کهن زرتشتی است که در دهه اول قرن و اوج فساد قاجار به وقوع می‌پیوندد. مصیبت و مظلمه‌ای که بر یک انسان با ایمان وارد گردید، بافت اصلی روایت را تشکیل می‌دهد. انعکاس‌های روحی او، و نیروی ایمان او به سنت‌های دیرینه نیاکانش نیز در روایت حفظ گردیده است.

البرز
9789644420832
۱۳۸۹
۴۰۸ صفحه
۲۷۴۰ مشاهده
۰ نقل قول
اسماعیل فصیح
صفحه نویسنده اسماعیل فصیح
۱۸ رمان اسماعیل فصیح‌زاده در سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد. فصیح پس از تحصیلات عالی در آمریکا به ایران برگشت و از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب به‌عنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت ...
دیگر رمان‌های اسماعیل فصیح
ثریا در اغما
ثریا در اغما اکنون شب‌‌ها طولانی و بد، و من خوابم کمتر و بریده بریده است. در طول شب چندین مرتبه از خواب می‌پرم، از این دنده به آن دنده می‌‌غلطم، و دهانم تلخ است. گاهی مدت‌ها بیدار می‌مانم، خوابم نمی‌برد، و به فرنگیس و ثریا، و خودم این‌جا فکر می‌‌کنم، و به این که آخرش چه خواهد شد، یا چه وقت خواهد ...
زمستان 62
زمستان 62
زمستان 62
زمستان 62 دیوانگی محض است، ولی با من می‌آید آبادان. برای کسی که تازه شش روز است از ناراحتی قلب و ریه و سه شب در «سی سی یو» بلند شده، این پرواز سقوط آزاد با زیرشلواری است از سفینه فضایی اقبال. اما می‌خواهد بیاید و من نمی‌توانم منصرفش کنم؛ و می‌آید. یکی لابد از این جهت که یک فرار و سرگرمی ...
تلخ‌کام
تلخ‌کام یادم می‌آید، قبل از انقلاب در زمان نخست‌وزیری شریف امامی و اعتصابات خونین علیه شاه، وقتی شوهر جوان ثریا خسرو ایمان، در قتل عام 17 شهریور (جمعه سیاه) کشته شده بود، ما ثری را برای استراحت روحی و دوری از اغتشاش و ادامه تحصیلات رشته دکترا به دانشگاه سوربن پاریس بازگردانده بودیم، ولی پس از وقوع انقلاب و اوضاع در ...
تراژدی کمدی پارس
تراژدی کمدی پارس در سالن پذیرایی، ماموران و سرگرد دبیرسیاقی مشغول حرف زدن درباره حمل جسد به پزشکی قانونی هستند، اما وقتی ما را، بخصوص مرا، با آن حال می‌بینند، کمی صبر می‌کنند. «بفرمایید بنشینید...» نمی‌فهمم چه کسی این حرف را می‌زند. روی مبل رو به روی سرگرد می‌نشینم. «کاش پام می‌شکست و دو هفته پیش به تهران نمی‌اومدم و اون‌‌رو تنها نمی‌گذاشتم.» سرگرد ...
مشاهده تمام رمان های اسماعیل فصیح
مجموعه‌ها