رمان ایرانی

سرزمین بی‌بازگشت

«نمی‌دانم چه طور و از کجا شرو کنم؟ بار گناهی که بر دوش خود احساس می‌کنم دارد خردم می‌کند. کاش من هم مثل شهره می‌توانستم خودم را بکشم و از این درد و رنج بی‌پایان و عذاب وجدانی که هر روز با شنیدن خبری تازه سنگین‌تر می‌شود رها شوم. باید چیزی را به شما بگویم، چیزی که اگر دو سال پیش می‌گفتم شاید فاجعه این قدر عمق پیدا نمی‌کرد اما وقتی خبر بچه‌دار شدنتان را فهمیدم متوجه شدم برای این فاجعه عمقی متصور نیست و اگر همچنان دست روی دست بگذارم شاید هر روز عمق بیشتری پیدا کند بنابراین تصمیم گرفتم کاری بکنم...»

علی
9789641930792
۱۳۸۹
۴۸۰ صفحه
۳۲۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های عطاریانی
عشق بی‌خبر می‌آید
عشق بی‌خبر می‌آید زمانی که شوهر خدابیامرزم جوون مرگ شد و مرد فقط 32 سال داشتم، چهلمش که گذشت همه جور خواستگاری پشت در خونه بابام صف کشیده بود که خیلی‌هاشون آدم‌های حسابی و محترمی بودند اما من تصمیم گرفتم با قربانی کردن همه آرزوهام جوونی‌ام را به پای 4 تا بچه‌ای که یادگار اون خدابیامرز بودند بریزم و آرزوهام رو توی آینده ...
شلر
شلر شلر می‌دانست که اگر بحث رفتن به دانشگاه تهران پیش بیاید، شوان زمین و زمان را به هم می‌‌دوزد و دنیا را سر همه خراب می‌کند. می‌دانست اگر چه وریا برادر بزرگترش می‌باشد و بعد از پدرش قاعدتا اجازه‌اش باید دست او باشد اما مادرش شوان را مرد خانه می‌داند و محال است این دفعه با گرفتن طرف او بخواهد ...
مشاهده تمام رمان های عطاریانی
مجموعه‌ها