رمان ایرانی

ماجرای کفترکش

بهم ثابت شده بود دیگه مث ده سال پیش نمی‌تونم از پس دو سه نفر بربیام ولی با این حال باید باهاشون سرشاخ می‌شدم. یه دلیل خوب دیگه هم به دلیل‌هام اضافه شده بود، باید برمی‌گشتم فندک و چاقو سوییسیمو ازشون پس می‌‌گرفتم. شاید این دلیل به نظرت مسخره بیاد خب واسه اینه که منو نمی‌‌شناسی. آدمایی مث من وقتی فندک و چاقو سوییسیشون جایی می‌مونه، حتما باس برگردن ورش دارن.

ثالث
9789643806552
۱۳۸۹
۸۸ صفحه
۳۳۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های امین حسینیون ـ مصطفی حسینیون
ماجرای خونزاد
ماجرای خونزاد پیره‌گدا یه قمقمه از پالتوش در آورد. با اون موهای چند ساله شری ریخته روی شونه‌های استخونیش، انگاری از غار دراومده بود. کاسه گداییشو پر آب کرد . یه سوز حرومزاده‌ای بلند شده بود که تا تو استخونام می‌رفت. می‌لرزیدم، از سوز یا از ترس، نمی‌دونم.
مشاهده تمام رمان های امین حسینیون ـ مصطفی حسینیون
مجموعه‌ها