رمان ایرانی

من تا صبح بیدارم

بازی ما تازه داشت گرم می‌شد، تماشایی می‌شد... خراب نمی‌کردیم، توپ نمی‌رفت توی تور، نمی‌افتاد زمین، اوت نمی‌شد، مثل این که توی خواب بازی می‌کردیم... فقط بازی می‌کردیم و با یک آهنگ ثابت، بدون وقفه، به کندی، با حوصله. تازه داشت دستمان می‌آمد که چه جوری بازی کنیم. تازه داشتیم مثل بار آخری که بازی کرده بودیم بازی می‌کردیم... اما بار آخری که بازی کرده بودیم، خودمان بودیم و خودمان و یک نفر تماشاچی هم نداشتیم. اما حالا تماشاچی داشتیم و تماشاچی‌ها داشتند یکی‌یکی می‌آمدند و دور میز را پر می‌کردند. ازدحام غریبی شد. از چپ و راست... سر میزهای دیگر هم حالا داشتند بازی می‌کردند. اما تماشاچی‌ها بیشتر دور میز ما بودند تار دور آن دوتا میز... فقط بازی‌ ما بود که تماشا داشت. دلم می‌خواست خودم به جای یکی از تماشاچی‌ها بودم. خیلی وقت بود که ساکت ساکت بودیم و فقط بازی می‌کردیم. از اول زنگ تا حالا هیچ کداممان خراب نکرده بودیم. فقط بازی می‌کردیم. بی آنکه فکر کنیم به خواباندن توپ، امتیاز گرفتن، به بردن. فقط به بازی فکر می‌کردیم...

مرکز
9789643057732
۱۳۸۹
۱۲۰ صفحه
۱۱۸۸ مشاهده
۰ نقل قول
جعفر مدرس صادقی
صفحه نویسنده جعفر مدرس صادقی
۲۳ رمان (Jafar Modarres-Sadeqi)
دیگر رمان‌های جعفر مدرس صادقی
خاطرات اردیبهشت
خاطرات اردیبهشت تلفن‌ها را خانم جواب می‌دهد. من می‌نویسم و پاره می‌کنم، می‌نویسم و پاره می‌کنم. وسواس شدید دارم. هر چی که می‌نویسم به نظرم درست نیست. مال این است که دیر شروع کرده‌ام؟ مال این است که می‌ترسم؟ مال این است که نمی‌دانم می‌خواهم چی بنویسم؟ فقط می‌نویسم تا به خودم ثابت کنم که هنوز نمرده‌ام... اما چرا هی پاره می‌کنم؟ ...
صادق هدایت داستان‌نویس
صادق هدایت داستان‌نویس
قسمت دیگران و داستان‌های دیگر
قسمت دیگران و داستان‌های دیگر در نامه، عزیز به زنش سفارش کرده بود به فکر تحصیل بچه‌ها باشد و کاری بکند که مدرک دست و حسابی بگیرند و مثل پدرشان مجبور نباشند برای پولدار شدن ریسک کنند، روی کار آزاد نمی‌شد حساب کرد. و از طرفی، اگر آدم می خواست خوب زندگی کند با حقوق کارمندی نمی‌شد و باید تن به خطر می‌داد، عزیز بار‌ها ...
روزنامه‌نویس
روزنامه‌نویس تو اصلن دلت نمی‌خواست منو اینجا ببینی، تو اصلن دلت نمی‌خواست منو هیج‌جا ببینی. فقط دلت می‌خواست منو توی محله خودمون ببینی. فقط عصرها بریم باهم قدم بزنیم و گاهی وقت‌ها هم برای تو سرمقاله بنویسم. سر مقاله‌ها را هم که دیگه خودت می‌نویسی. تو فقط دلت می‌خواست من همیشه فقط 1 همسایه باشم، دلت می‌خواست که توی سایه ...
کله اسب (1 داستان)
کله اسب (1 داستان)
مشاهده تمام رمان های جعفر مدرس صادقی
مجموعه‌ها