سیاوش
سیاوش مرد آرمان و اخلاق در جهانی پر از شور و شر.
در یک سو افراسیاب است که جز به خونریزی و جنگ نمیاندیشد و در سوی دیگر کاووس که تنها دغدغه او اقتدار و فرمانروایی است. سیاوش در میان این دو قطب رویای جهانی پاک و اخلاقی در سر دارد و قربانی فضای پر از توطئه این دو دربار است.
رقص در تاریکی
شهسوار بر باره باد
چنین گوید خداوند این اخبار که چون موکب سلطانی بدین قلعه رسید، آسوده نیاسوده، از پس ده روز، گروهی از قراولان خبر آوردند که فوجی سپاه از جانب مشرق رو به قلعه میآید. سلطان به دیدهبانان دستور داد تا به حزمی تمام برچکادهای قلعه بنشینندو به دربانان فرمود که بیفرمان او در بر کسی نگشایند. قلعه اما، در برهوت پرت ...
چیدن باد 1 (2 جلدی)
من که شاه نبودم. مترسک سر جالیز بودم. خودشان میبریدند و میدوختند و حتا نظر مرا هم نمیخواستند. نایبالسلطنه به جای من نظر میداد. اگر هم میپرسیدند، چیزی نمیدانستم. قرار بود سالها ولیعهد باشم و کار اداره مملکت را آرام آرام یاد بگیرم، اما همه چیز مثل برق و باد به هم خورد و من شدم شاه.