تنها در بهشت
خودم را با خستگی پرت کردم روی تخت. به جای این که خاطره اوقات خوش سپری شدهام با عمه کتی را مرور کنم، داشتم به فردا شب که هنوز نیامده بود و معلوم نبود چطور خواهد شد فکر میکردم و خود به خود دچار هیجان و استرس میشدم. باز هم رسیدم به بزرگترین معضل فکری که قدمتی به اندازه تاریخ ...
ناز نازان (به تلخی زهر 1)
هرگز گمان نداشت دنیا به این پوچی و تنگی و پست باشد. هرگز فکر نکرده بود روزی در برههای از زمان از خنجر تقدیر در یک لحظه زودگذر و آنی ضربهای کاری بر او فرود آید و این چنین روح زندگی را در او بکشد و او را نیز بر خاک ذلت و ناکامی سرنگون سازد. او هرگز دنیا را ...
دنیای من ریحان
اگر یکم زودتر جنبیده بودم طبقه بالا هم مال خودمون میشد. از روزی که با خبر شدیم دیگر ویلای دوطبقهای که در آن ساکن هستیم به فروش رفته است این جمله را بیش از صد مرتبه از او و پدر شنیده بودم.
گرشاسام و قهرمانان جاوید
گرشا با ترس و اضطراب نگاه کرد و مثل همه دید که چطور راه ورودی در چشم بر همزدنی در هم فرو ریخت و تبدیل به گودالی عمیق و مرگبار شد که حریصانه چشمبهراه لغزش آنها بود تا یکییکی در آغوش سرد و تاریک و نیستیبخش خود بگیردشان و نابودشان کند.