رمان خارجی

عامه پسند

(Pulp)

روز بعد باز دوباره برگشته بودم دفتر. احساس بیهودگی می‌کردم و اگر بخواهم رک حرف بزنم حالم از همه چیز به هم می‌خورد. نه من قرار بود به جایی برسم نه کل دنیا . همه ما فقط ول می‌گشتیم و منتظر مرگ بودیم. در این فاصله هم کارهای کوچکی می‌کردیم تا فضاهای خالی را پر کنیم. بعضی از ما حتی این کارهای کوچک را هم نمی‌کردیم. ما جز نباتات بودیم. من هم همین طور. فقط نمی‌دانم چه جور گیاهی بودم . احساس می‌کردم که یک شلغمم. تلفن زنگ خورد. برش داشتم. "بله؟" "آقای بلان یکی از برندگان قرعه‌کشی جوایز ما هستید." عامه پسند آخرین رمان چارلز بوکفسکی شاعر و نویسنده آمریکایی است که در سال 1994 منتشر شد.بوکفسکی چند ماه پس از انتشار این کتاب درگذشت. پیش‌تر گزیده‌ای از اشعار بوکفسکی با عنوان سوختن در آب، غرق شدن در آتش توسط نشر چشمه منتشر شده است.

چشمه
9789643625726
۱۳۹۰
۲۰۰ صفحه
۲۸۵۱ مشاهده
۳۸ نقل قول
چارلز بوکفسکی
صفحه نویسنده چارلز بوکفسکی
۸ رمان هنری چارلز بوکفسکی شاعر و داستان‌نویس لوس‌آنجلسی است. نوشته‌های بوکفسکی به شدت تحت تاثیر فضای شهر لوس‌آنجلس است که در آن زندگی می‌کرد. او اغلب به عنوان نویسندهٔ تاثیر گذارِ معاصر نام برده می‌شود، و سبک او بارها مورد تقلید قرار گرفته‌است. نویسندهٔ پرکار، بوکفسکی، هزاران شعر، صدها داستان کوتاه، و ۶ رمان، و بیش از پنجاه کتاب نوشته و به چاپ رسانده‌است.بوکفسکی در سال ۱۹۲۰ در شهر آندرناخ آلمان در خانواده «هِنری کارل بوکفسکی» به‌دنیا آمد. مادرش «کاترینا فِت»، ...
دیگر رمان‌های چارلز بوکفسکی
آدم‌کش‌ها
آدم‌کش‌ها 5 داستانی که در این کتاب از هاینریش چارلز بوکفسکی نویسنده آلمانی‌الاصل آمریکایی ترجمه شده‌اند، متعلق به دوره واحدی از کار نویسندگی او هستند و همگی در دهه‌ی 70 میلادی نوشته شده‌اند. زبان بی‌پروا، محیط‌‌های کثیف و شخصیت‌هایی عمدتا برآمده از فقز و تنگ‌دستی، ویژگی‌های مشترک این داستان‌ها هستند. طنز خاص و چشم‌گیر بوکفسکی در جای جای داستان‌ها نمود دارد ...
ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده‌اند
ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده‌اند ... اما درد باعث نوشتن نمی‌شود، بلکه نویسنده مسبب آن است...
اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات می‌زیست
اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات می‌زیست با اتوبوس به بخش خیریه بیمارستان می‌رفتم و همان‌طوری هم برمی‌گشتم. بچه‌های توی اتوبوس به من خیره می‌شدند و از مادرهاشان می‌پرسیدند: «اون آقاهه چشه؟ مامان، چه بلایی سر صورت اون آقاهه اومده؟» و مادرشان هم ساکتشان می‌کرد، هیشششششش! آن «هیشششششش» از هر توهینی بدتر بود!
هالیوود
هالیوود ((من عاشق اینم که ملت برام مجانی کار کنن! من عاشقشم! )) ((ولی... این درست نیست... اینا چند ماه کار کردن! بالاخره باید یه چیزی بهشون بدی! )) ((خیلی خب، من بهشون 15 هزارتا... )) ((نه،‌15 هزارتا برای جفتشون... )) ((ولی این غیر ممکنه... )) ((هیچی غیر ممکن نیست... )) به من نگاه کرد: ((این یارو کیه؟ )) ((نویسنده فیلم‌نامه‌ست. )) ((این که یه پیرمرده. پاش لب ...
مشاهده تمام رمان های چارلز بوکفسکی
مجموعه‌ها