رمان خارجی

خورشید هم‌چنان می‌دمد

(The sun also rises)

خورشید هم‌چنان می‌دمد اولین رمان ارنست همینگوی نویسنده سرشناس و برنده جایزه نوبل ادبی است. داستان این کتاب روایت زندگی روشن‌فکران و نویسندگان پس از جنگ جهانی اول است. چند داستان‌نویس که زمانی در جبهه‌های جنگ جهانی اول می‌‌جنگیدند و شاهد کشته شدن میلیون‌ها انسان و سرباز و مردم بی‌گناه بوده‌اند، تصمیم می‌گیرند تا برای پر کردن خلا زندگی و فراموش کردن مصیبت‌های جنگ به مسافرت بروند و زندگی را با خوشی بگذرانند و در نهایت درمی‌یابند که آن‌ها نسلی تباه شده هستند.

احسان لامع
نگاه
9789643515683
۱۳۸۹
۳۱۲ صفحه
۲۳۴۷ مشاهده
۱ نقل قول
نسخه‌های دیگر
ارنست همینگوی
صفحه نویسنده ارنست همینگوی
۳۷ رمان ارنِست میلر هِمینگوی از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. وی از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی» شناخته می‌شود. ارنست همینگوی همه عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از زخمی‌شدن در ایتالیا بر اثر اصابت ۲۰۰ تکه ترکش‌گلوله نیروهای اتریشی در خلال جنگ جهانی اول تا شرکت در خط مقدم جبهه‌های جنگ داخلی اسپانیا یا سفرهای توریستی به حیات‌وحش آفریقا تا ماهی‌گیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا. این روحیه ...
دیگر رمان‌های ارنست همینگوی
پاریس جشن بیکران
پاریس جشن بیکران پاریس، جشن بیکران یادگار همینگوی از پاریس دهه 20 و ارزشمندترین بخش از دست‌نوشته‌های بر جای مانده از اوست که اول بار پس از مرگش منتشر شد و به سرعت در میان پرفروش‌ترین کتاب‌هایش جای گرفت.
برف‌های کلیمانجارو
برف‌های کلیمانجارو حالا به مرگ اهمیت نمی‌داد. همیشه از درد هراس داشت. او هم به اندازه هرکس دیگری طاقت درد را داشت، اما وقتی طولانی می‌شد کم می‌اورد، ولی حالا با چیزی درگیر بود که سخت هراس‌انگیز می‌نمود و درست همان لحظه که حس کرد از پا درآمده، دردش تمام شده بود.
باد 3 روزه
باد 3 روزه وقتی نیک پیچید به جاده‌ای که از میان باغ‌های میوه می‌گذشت، باران بند آمد. میوه‌ها را چیده بودند و باد پاییزی میان درختان برهنه می‌وزید. نیک ایستاد و سیبی را که روی علف‌های کنار جاده افتاده بود و از باران برق می‌زد برداشت. سیب را در جیب کت کوتاه و سنگینش گذاشت. و...
آدمکش‌ها
آدمکش‌ها هر دو از در زدند بیرون. جورج از پنجره نگاه‌شان کرد که از زیر تیر چراغ‌برق رد شدند و رفتند آن‌طرف خیابان. با آن پالتوهای چسبان و کلاه‌های لبه‌دارشان، شبیه هنرپیشه‌های نمایش‌های واریته بودند.
وداع با اسلحه
وداع با اسلحه «وداع با اسلحه» روایت دو سرشت و دو غریزه متضاد و متعارض بشری است؛ یکی نماد خشونت، خونریزی، تعرض، تهاجم و تجاوز است که ثمره آن ویرانی و کوچ اجباری مردمانی است که به ستم رانده شده‌اند، آسیب دیده‌اند و نصیبی جز آشفته حالی نداشته‌اند و دیگری نماد مهر است و عشق و دوستی و باروری و فرزندآوری که ثمره ...
مشاهده تمام رمان های ارنست همینگوی
مجموعه‌ها