مجموعه داستان خارجی

برخورد نزدیک

هنوز هم دود بود که به هوا می‌رفت و گرد و غبار بود که همه جا را پوشانده بود. اما دیگر نه بوی سوختگی می‌آمد، نه صدای شنی تانک‌ها، نه انفجار خمپاره‌ها و توپ‌ها و نه جیغ‌های کشیده یا فحش‌های آب نکشیده یا فریادهای نیمه‌کاره خفه در گلو، یا .....

9789643376796
۱۳۹۰
۳۲۸ صفحه
۶۴۵ مشاهده
۰ نقل قول
محمدرضا بایرامی
صفحه نویسنده محمدرضا بایرامی
۱۵ رمان محمدرضا بایرامی متولد 1344 است. تا به حال سیزده كتاب داستان، كه دو خاطره از دفاع مقدس در میان آنها دیده می‌شود به چاپ رسانده است. تعدادی از این آثار مربوط به نوجوانان و برخی از این آثار مربوط به بزرگسالان است. عمدۀ آثار بایرامی یا از روستا است یا از دفاع مقدس. علت این امر هم آن است كه بایرامی از روستاست و در روستا بوده. در اواخر دورۀ دبستان خانواده‌اش روستا را ترك می‌كنند و به تهران می‌آیند. ...
دیگر رمان‌های محمدرضا بایرامی
عقاب‌های تپه 60
عقاب‌های تپه 60 بعد، صدای رگبار است و پوکه‌هایی که از اسلحه حبیب بیرون می‌پرند و می‌خورند به سر و صورتم. بعد، سیاهی‌ها هستند که جیغ‌کشان، پا می‌گذارند به فرار...
کوه مرا صدا زد
کوه مرا صدا زد بازهم توده‌ای از برف، پایین می‌غلتید و به دیواره سرخ و سیاه پرتگاه می‌خورد و مثل آبی که از بلندی بریزد، از هم باز می‌شود و پاش پاش می‌شود و بعد. صدایی می‌آید و انگار چیزی می‌غرد و یا سنگی قل می‌خورد و می‌بینم که دیگر نزدیک است دیوانه بشوم. عمو اسحق کجایی؟ ...عمــ ... م...واسحاااق!کجایی؟ کجاااایی؟ صدا در صدا می‌پیچید ...
7 روز آخر
7 روز آخر گلوله‌ای نزدیک گله گوسفندها به زمین می‌نشیند. گله، وحشت‌زده پراکنده می‌شود. هر کدام از گوسفندها در سویی پا به فرار می‌گذارند...
آتش به اختیار
آتش به اختیار و من شانه بالا انداختم و او ماشین را خاموش کرد و آمد پایین و حالا با تعجب در و دیوار روستای متروک را نگاه می‌کرد و به نظر می‌آمد اولین باری است که می‌آیند به بنه. بعد همین‌طور آمدیم تا دم سنگرش و دیدیم که ظرف‌های غذا را نشسته و همه را جمع کرده زیر تانکر و کلی گرد ...
مشاهده تمام رمان های محمدرضا بایرامی
مجموعه‌ها