پس کوچههای سکوت
در مورد افسانه، بهترین دفاع کاری بود که کردم! تمام نوارا رو با حذف قسمتهایی که مربوط به پروندهش نمیشد، کپی کردم و همراه با اون دو تا نوار که با اجازه شوهرش از تو انبار خونهشون پیدا کرده بودم برای دادگاه فرستادم. نتیجهم گرفتم!
آن تابستان
خدایا چقدر یه آدم میتونه خودخواه و خودپسند باشه! کاشکی اون روزا عقل الانم رو داشتم! این چه رفتاری بود که با فرزین میکردم! اون موقع چه جوری فکر میکردم؟ چقدر احمقانه!
فرزین حق داشت که ازم متنفر باشه! از دختر اربابی که پول پدرش رو به رخ یه پسر جوون که پدرش راننده بود میکشید! نمیدونم چرا اون کارا ...
کژال
گاهی وقتا دلم خیلی میگیره! نه این که مثلا پاییز باشه و بارون بیاد!یا این که مثل عصر جمعه باشه که هیچ کاری برای انجام دادن نداشته باشم! نه! هیچ کدوم از اینا نیست!
من نه یه دختر رویایی هستم و نه یه دختر نازک نارنجی! از اون موقعی که خودم را شناختم با مسولیت بزرگ شدم! همیشه وظایفی رو انجام ...
بوی نا
روزگار عجیبییه! آدم وقتی دقت کنه، میبینه که چه اتفاقاتی، همین دور و ور خودش افتاده که واقعا باور نکردنیه!
مثل همین خاطره یا داستانی که میخوام براتون بگم!
میخوام داستان خانواده حاج عباس جوکار بولاتپهلوش و حاج حسن جوکار بولاتپهلوش رو براتون بگم!
برای اینکه به داستان حاج عباس و برادرش حاج حسن برسیم و بعدش بریم سراغ بچههاشون که اصل داستانه، ...