رمان ایرانی

تاریک‌خانه

یک‌مرتبه دیدم شخصی که پالتو بارانی به خود پیچیده بود به طرفم آمد و با صدای آرام و خفه‌ای گفت:‹‹این‌جا جای مناسب نداره، اگه آشنا یا محلی برای خودتون در نظر نگرفتین ممکنه بیایین منزل من.›› ‹‹خیلی متشکرم! اما نمی‌خوام اسباب زحمت بشم.›› ‹‹من از تعارف بدم می‌یاد. من نه شما رو می‌شناسم و نه می‌خوام بشناسم و نه می‌خوام منتی سرتون بگذارم. چون از وختی که اطاقی به سلیقه خودم ساخته‌ام، اطاق سابقم بی‌مصرف افتاده. فقط گمون می‌کنم از قهوه‌خونه راحت‌تر باشه.››

9789649547763
۱۳۸۴
۲۴ صفحه
۱۷۲۳ مشاهده
۱ نقل قول
صادق هدایت
صفحه نویسنده صادق هدایت
۴۶ رمان صادق هدایت (متولد: ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران، مرگ: (خودکشی با گاز) ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ برابر با ۹ آوریل ۱۹۵۱ در آپارتمان اجاره‌ای مکرر، خیابان شامپیونه، پاریس) نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، ...
دیگر رمان‌های صادق هدایت
3 قطره خون (مجموعه داس...
3 قطره خون (مجموعه داس... در تمام این مدت هر چه التماس می‌کردم کاغذ و قلم می‌خواستم به من نمی‌دادند. همیشه پیش خود گمان می‌کردم هر ساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت... ولی دیروز بدون این که چیزی خواسته باشم کاغذ و قلم را برایم آوردند. چیزی که آنقدر آرزو می‌کردم، چیزی که آنقدر انتظارش را داشتم...! اما ...
نوشته‌های پراکنده
نوشته‌های پراکنده
فواید گیاه‌خواری
فواید گیاه‌خواری هدایت در این رساله می‌خواهد بگوید که خصلت‌های بد و ناپسند، جنگ‌طلبی و خونریزی، بی‌عاطفگی و دوری جستن از اصل، از زمانی در انسان پدیدار شد که به گوشتخواری روی آورد. او می‌گوید که انسان به اشتباه متقاعد شده که خوردن گوشت، یک نیاز ضروری است و می‌خواهد از راههای علمی و نظرهای بزرگان و پزشکان برجسته ثابت کند که ...
سگ ولگرد
سگ ولگرد نزدیک غروب سه کلاغ گرسنه بالای سر پات پرواز می‌کردند، چون بوی پات را از دور شنیده بودند. یکی از آن‌ها با احتیاط آمد نزدیک او نشست، به دقت نگاه کرد، همین که مطمئن شد پات هنوز نمرده است، دوباره پرید. این سه کلاغ برای درآوردن دو چشم میشی پات آمده بودند.
مردی که نفسش را کشت
مردی که نفسش را کشت میرزاحسینعلی هر روز صبح سر ساعت معین، با سرداری سیاه، دگمه‌های انداخته، شلوار اتو زده و کفش مشکی براق گام‌های مرتب برمی‌داشت و از یکی از کوچه‌های طرف سرچشمه بیرون می‌آمد، از جلو مسجد سپهسالار می‌گذشت، از کوچه صفی‌علیشاه پیچ می‌خورد و به مدرسه می‌رفت.
مشاهده تمام رمان های صادق هدایت
مجموعه‌ها