مجموعه داستان خارجی

قناری‌باز

جوان شهرستانی بی‌مایه‌ای بود که همیشه دور و بر باجه تلفن می‌پلکید و روی گونه‌اش جای زخم سالکی بود. دست ما که نبود. نه مادر عروس بودیم نه پدر داماد. فقط می‌توانستیم نچ‌نچ بکنیم و دمغ شویم و اگر حوصله بود برویم تو نخ یک آدم دیگر. شام را در سکوت خوردیم و خوابیدیم. چه خوابی؟ ساعت‌ها گذشت و خوابم نبرد. می‌رفتم مریض‌ها را می‌دیدم و برمی‌گشتم. راهرو بخش مرده بود و نور آبی کم‌سویی بر زمین می‌تابید. صدای خرناس مریض‌ها می‌آمد و پرستار کشیک سر روی دو بازو بر کانتر پرستاری چرت می‌زد. برمی‌گشتم به اتاق و روی تخت دراز می‌کشیدم. پهلو به پهلو می‌شدم. صدای نفس‌های بلند جلال نمی‌آمد. جلال بیدار بود؟

چشمه
9789643627539
۱۳۸۹
۸۸ صفحه
۶۱۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حامد اسماعیلیون
گاماسیاب ماهی ندارد
گاماسیاب ماهی ندارد کت نیمدار قهوه‌ای به تنش زار می‌زد. کنج دیوار ایستاده و زل زده بود به زمین. صورت درشتی داشت با ابروهای پرپشت و بینی بزرگی که افتاده بود در فاصله اندک دو چشم. با موهای سیخ‌سیخ کوتاه و گردنی باریک بر تنه‌ای لاغر چون گنجشکی لندوک. پاهایش به نازکی پاهای لک‌لکی بود که در همان حوالی بر بامی شیروانی نوک می‌زد. ...
دکتر داتیس
دکتر داتیس دلم می‌خواهد مثل قهرمان‌های فیلم لاواستوری پشت به کیه برف کنم و خودم را بیندازم روی این سفیدی سرد شاید آرام بگیرم. آن هم که آخرش بد تمام می‌شود. دلم می‌خواهد تایتانیک را دوست بدارم. نه نمی‌شود. هر چه فیلم عاشقانه بارها دیده‌ام بی‌سرانجام بوده است. رها پیشنهاد کرد فیلم هندی تماشا کنیم. از رقص شعه روی شیشه خرده‌ها بدم ...
آویشن قشنگ نیست
آویشن قشنگ نیست از مرگ من هشت سال می‌گذرد، هشت سال و سه ماه. بارها به این مرگ، لحظه احتضار و انعکاس وحشت در چشم‌هایم اندیشیده‌ام. می‌دانم که به آن سختی‌ها هم که می‌گفتند نبوده. اجل معلق که دیگر این حرف‌ها را ندارد. یک سنگ گرانیتی لبه پهن که از طبقه پانزدهم چسبش را ول می‌دهد یا یک دانه برنج دم نکشیده سبوس‌دار ...
مشاهده تمام رمان های حامد اسماعیلیون
مجموعه‌ها