مجموعه داستان خارجی

زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می‌آمد

(Ojos de perro azul)

در خروجی متحرک گشوده شد. در آن ساعت از روز، هیچ‌کس به رستوران خوزه نمی‌آمد. چند لحظه پیش، ساعت دیواری شش ضربه نواخته بود. صاحب رستوران می‌دانست قبل از ساعت شش و نیم صبح، هیچ‌کدام از مشتری‌های دایمی او نمی‌آیند. دقیقا چند دقیقه‌ای به شش صبح مانده بود که زنی طبق عادت هر روز صبحش به آن‌جا داخل شد و بدون آن‌که کلمه‌ای حرف بزند، بر روی چارپایه‌ای در مقابل پیشخوان نشست. سیگاری خاموش در بین دو لبش به چشم می‌خورد...

آریابان
9789647196154
۱۳۹۱
۱۶۰ صفحه
۲۹۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
گابریل گارسیا مارکز
صفحه نویسنده گابریل گارسیا مارکز
۸۰ رمان گابریل خوزه گارسیا مارکِز رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند. او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور ...
دیگر رمان‌های گابریل گارسیا مارکز
100 سال تنهایی
100 سال تنهایی بعد از گذشت سال‌ها، زمانی که سرهنگ اورلیانو بوئندیا در برابر سربازانی که حکم تیربارانش را داشتند ایستاده بود، خاطرات دوری را به خاطر آورد که پدرش او را به تماشای قالب یخ برده بود. در آن ایام، روستای ماکوندو از بیست کلبه گالی‌پوش و کاهگلی شکل گرفته بود.
هواپیمای خارغنچه گل سرخ
هواپیمای خارغنچه گل سرخ کشور از پوسترهای بزرگ و سرخ انباشته شده و روی آن‌ها نوشته‌اند «تورباری، رئیس جمهور لیبرال بعدی». کسی که خواندن بلد باشد درمی‌یابد که قبل از دکتر تورباری اشخاص زیادی که لیبرال نیستند می‌توانند رئیس جمهور شوند. این دورنمای ناخواسته، نمونه خوبی است برای بسیاری از موارد لعن و نفرین که در هنر نویسندگی کمین کرده است، تا هنگامی که ...
100 سال تنهایی
100 سال تنهایی اکنون پس از گذشت سال‌ها، وقتی که سرهنگ اورلیانو بوئند در مقابل سربازانی ایستاده بود که حکم اعدامش را داشتند، خاطرات دوری را به یاد آورد. خاطره روزی که پدرش لو را به تماشای صخره یخ برده بود. در آن روزها روستای ماکوند از بیست کلبه کاهگلی تشکیل شده بود. و...
پرندگان مرده
پرندگان مرده تنها چیزی که بین آن جمعیت موفق به خوردن آن شدم، دو بستنی خامه‌ای بود که در یک فروشگاه مخصوص کودکان باقی مانده بود. من هم هنگامی که فروشنده‌ها، صندلی‌های پراکنده شده در این طرف و ‌آن طرف را جمع می‌کردند و پشت میزها می‌گذاشتند، آن دو بستنی را دزدکی بلعیدم و از طرف دیگر، در حالی که در فکر ...
زندگی می‌کنم تا گزارش دهم
زندگی می‌کنم تا گزارش دهم زندگی کردن. به مفهوم زنده بودن نیست. خاطراتی است که باید گزارش شود.
مشاهده تمام رمان های گابریل گارسیا مارکز
مجموعه‌ها