رمان خارجی

حکم مرگ

(Larret de mort)

چه می‌شد اگر انسانی که در بستر مرگ افتاده، خود را به تمامی تسلیم مرگ نکند؟ چه می‌شد اگر کسی که به علتی ( یک بیماری هولناک یا هر چیز دیگری) رو به مردن می‌رود، ناگهان مرگ را متوقف کند و نمیرد؟ حکم مرگ قصه‌ زنی است که چنین می کند. این ماجرا در عالم رویا رخ نداده است، همه چیز واقعی است و آن زن سال‌ها پیش در میان خود ما زندگی کرده است، گرچه عجیب به نظر می‌رسد. حکم مرگ حکایت جدال همیشگی بشر با مرگ است. این داستان را موریس بلانشو نویسنده و فیلسوف رسانه گریز فرانسوی نوشته است، کسی که فهم بسیاری آموزه‌های مدرن بدون خواندن آثار او ناممکن می‌نماید و داستان حکم مرگ بی گمان یکی از مهم ترین نوشته‌های اوست. مقدمه مترجم همچون درگاهی خواهد بود برای ورود به جهان بلانشویی آثار بلانشو، و بالاخره متن کامل سخنرانی ژاک دریدا- اندیشمندی که شیفته بلانشو بود- خواننده را در فهم بیشتر آرای وی یاری خواهد کرد.

مروارید
9789648838275
۱۳۸۵
۱۲۸ صفحه
۱۳۴۴ مشاهده
۰ نقل قول
موریس بلانشو
صفحه نویسنده موریس بلانشو
۷ رمان Maurice Blanchot (September 27, 1907 – February 20, 2003) was a French pre-war leader of the Young Right, philosopher, literary theorist and writer of fiction. Blanchot was a distinctly modern writer who broke down generic boundaries, particularly between literature and philosophy. He began his career on the political right, but the experience of fascism altered his thinking to the point that he supported the student protests of May 1968. Like so many members of his generation, Blanchot was influenced by ...
دیگر رمان‌های موریس بلانشو
انتظار فراموشی
انتظار فراموشی این جا، و در این جمله که شاید برای او مقدر شده بود، مجبور بود مکث کند. در واقع در حال گوش دادن به حرف‌های زن این یادداشت‌ها را نوشته بود. هنگامی که می‌نوشت هنوز صدای زن در گوشش بود. یادداشت‌ها را به زن نشان داد. زن نخواست که بخواند. فقط چند جمله‌ای خواند، آن هم چون از او خواهش ...
از کافکا تا کافکا
از کافکا تا کافکا عنوان نخستین کتاب کافکا توصیف یک نبرد است. نبردی که نه امکان پیروزی می‌گذارد نه امکان شکست و با این همه نه قادر است که آرامش یابد و نه پایان گیرد. گویی که همواره این گفت و گوی کوتاه در ذهن کافکا در کار است:‹‹ در هر حال تو از دست رفته‌ای. ـ پس باید دست بکشم؟ ـ نه، اگر ...
آخرین انسان
آخرین انسان چه چیز جز ما آنجا حاضر است؟ هیچ‌کس چه کسانی دورند چه کسانی نزدیک؟ ما آنجا و ما اینجا و چه کسانی جوان‌ترین‌اند و کدام ها پیرترین‌اند؟ ما و چه کسی باید ستایش شود، که به سراغ‌مان می‌آید که به انتظار ماست؟ ما و ما و خورشید - خورشید نورش را از کجا می‌آورد؟ فقط و فقط از ما و آسمان - آسمان دقیقا چیست؟ انزوایی که در ...
دور باطل
دور باطل هنگامی که بیگانه به شهر رسید، به اقامتگاه برده شد. نگهبانش در راه به او گفته بود: «سرزنشم خواهید کرد، اما این قاعده است. هیچ‌کس از تماشای خوشبختی نمی‌گریزد.» بیگانه گفت: «راستی، پس چه چیزی در این اقامتگاه آن‌قدر هولناک است؟» نگهبان ناگاه با حالتی محتاط پاسخ داد: «هیچ چیز، هیچ چیز ابدا.» آن‌ها از باغی خالی گذشتند و زنگ ...
مشاهده تمام رمان های موریس بلانشو
مجموعه‌ها