رمان ایرانی

زنجیر عشق

به تو که گفته بودم بی‌خود دل خوش نکن. او به تنها کسی که نمی‌اندیشد تویی. او تو را مسخره می‌کند. اصلا چرا باید به تو فکر کند؟ چرا باید به تو اهمیت دهد؟ آن جوان با سبد گلی به اینجا آمد و گفت اسیر دل شده،‌ اسیر او. خداوندا حتما از او امیدواری دیده که به اینجا آمده. حتما...

چکاوک
9789646043756
۱۳۸۹
۳۸۴ صفحه
۱۲۱۸ مشاهده
۰ نقل قول