رمان ایرانی

رگ سرخی به تن بوم

نگاه سهراب خیره ماند به روبرو. به پشت سر من. قد راست کردم. برگشتم. دهان گشودم. پشت پلکم، کوبیدن گرفت.ستونی از نور فرو پاشید. صفحه‌ای روشن و سفیدرنگ، انگار که بومی خام و کار نکرده پیش چشمم قد کشید. پلک‌ها را به هم فشردم. طرحی از چشم‌های کامران، همان که اول‌بار، روی کاغذ آورده بودم، در متن صفحه نقش بست. رگ سرخی به تن بوم دوید و آن میان، نقش چشم‌های کامران برجسته شد. بعد پیدا کرد. جان گرفت و صاحب نگاه شد. نگاهی گرم. نگاهی مهربان.

ققنوس
9789643118464
۱۳۸۹
۳۱۲ صفحه
۳۹۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ملیحه صباغیان
پنجشنبه‌های سالن
پنجشنبه‌های سالن خر پول. چه کلمه زیبایی. چه حس خوش‌آیندی. حتما خانم ملک افضلی هم در یکی از آن خانه‌های سر به هوا نکشیده و پر دار و درخت زندگی می‌کند. شاید خوشگل باشد. خوش هیکل. خوش لباس که حتما هست. کاش مامان من بود. یکی دیگر به لیست مامان‌های درخواستی‌ام اضافه شد. ته لیست خانم ترابی بود. گمانم اگر چاق ‌و ...
پنج‌شنبه‌های سالن
پنج‌شنبه‌های سالن خر پول. چه کلمه زیبایی. چه حس خوش آیندی. حتما خانم ملک افضلی هم در یکی از آن خانه‌های سر به هوا نکشیده و پر دار و درخت زندگی می‌کند. شاید خوشگل باشد. خوش هیکل. خوش لباس که حتما هست. کاش مامان من بود. یکی دیگر به لیست مامان‌های درخواستی‌ام اضافه شد. ته لیست خانم ترابی بود. گمانم اگر چاق‌وچله ...
مشاهده تمام رمان های ملیحه صباغیان
مجموعه‌ها