رمان خارجی

کلمات

(Los mots)

آموزگاران ما، پیشتر از آن که خود به بالندگی برسیم، آن‌هایی بودند که برای ما، چیزی تازه و بنیادین را به ارمغان آوردند. آن‌ها را ابداع شگردهای نوین ادبی و هنری را می‌دانستند. آن‌ها به شیوه‌هایی در اندیشه دست یافتند که با تجدد ما مطابق بود، چنین شد، که مشکلات راه با اشتیاق مبهم‌مان، هم‌اندازه شد. حالا می‌دانیم که برای هنر، و حتی برای حقیقت، تنها یک ارزش وجود دارد:" سرسلسله بودن"... سارتر برای ما چنین بود (دست‌کم به مدت بیست‌وپنج سال از زمان آزادی فرانسه). در آن روز‌ها، چه‌کسی به‌ جز سارتر می‌توانست حرف تازه‌ای بزند؟ به‌ جز او چه‌کسی راه‌های تازه‌ اندیشه را به ما آموخت؟

نیلوفر
9789644483721
۱۳۸۷
۲۴۴ صفحه
۱۸۰۲ مشاهده
۴۱ نقل قول
ژان پل سارتر
صفحه نویسنده ژان پل سارتر
۳۶ رمان سارتر روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد. پدرش ژان باپتیست سارتر (۱۸۴۷-۱۹۰۶) افسر نیروی دریایی فرانسه بود و مادرش آنه ماری (۱۸۸۲-۱۹۶۹) دخترعموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برندهٔ جایزه صلح نوبل است. پانزده ماهه بود که پدرش به علت تب زرد از دنیا رفت. پس از آن مادرش به نزد والدینش بازگشت. پدربزرگش چارلز شوایتزر یکی از عموهای آلبرت شوایتزر در مدرسه به آموزش زبان آلمانی اشتغال داشت. ژان در خانه زیر نظر او و چند معلم خصوصی دیگر تربیت ...
دیگر رمان‌های ژان پل سارتر
مرده‌های بی‌کفن و دفن
مرده‌های بی‌کفن و دفن در مرده‌های بی‌کفن و دفن، برای اولین بار مقاومت دل‌خراش جسم بشر در برابر درد، با وحشیانه‌ترین اعمال شکنجه به نمایش گذاشته می‌شود. دو گروه رو در روی هم قرار می گیرند. شکنجه‌گر و شکنجه‌شده.
خانواده خوشبخت
خانواده خوشبخت در جهان خوشبختی واقعی وجود ندارد، اما گاهی وقت‌ها هم نمونه‌هایی از آن پیدا می‌شود. چند سال پیش در یکی از ییلاق‌های سرسبز و خوش آب و هوای واقع در چند کیلومتری شهر زیبای ژنو کاخ بسیار باشکوهی دیده می‌شد. این کاخ باشکوه که ساکنین آن، آن‌جا را سرزمین خوشبختی می‌نامیدند در نظر مسافران جلوه و صفای ویژه‌ای داشت. مالک ...
نکراسوف
نکراسوف زندگی وحشی است در تئاتری که آتش گرفته. همه به دنبال در خروجی می‌گردند، هیچ‌کس هم پیدایش نمی‌کند، همه یکدیگر را هل می‌دهند، بدبخت آن‌هایی که به زمین می‌افتند: بلافاصله لگدمال می‌شوند. سنگینی چهل میلیون فرانسوی را که روی پوزه‌تان راه می‌روند حس نمی‌کنید؟ روی پوز من راه نمی‌روند. من تمام کسانی را که دور و برم بوده‌اند لگدمال کرده‌ام، ...
مگس‌ها
مگس‌ها راهب بزرگ: خیال داری مردگان را به ریشخند بگیری؟ امروز عید آن‌هاست، تو این را خیلی خوب می‌دانی، و لازم بود امروز تو با لباس عزا در این مراسم حاضر می‌شدی. الکتر: لباس عزا؟ چرا لباس عزا؟ من از مردگان خود ترسی ندارم و فقط برای مردگان شماست که سیاه می‌پوشم.
عذاب روح
عذاب روح اختاپوس؟ کاردش را به دست گرفت، چشمانش را باز کرد. خواب دیده بود؟ نه، اختاپوس آن‌جا بود و با مکنده‌هایش او را باد می‌کرد: گرما. عرق از سر و رویش می‌ریخت. حدود ساعت یک بعد از نیمه شب خوابیده بود، ولی ساعت دو گرما بیدارش کرده بود. بعد خود را درون وان آب سرد انداخته و بدون آن که خود ...
مشاهده تمام رمان های ژان پل سارتر
مجموعه‌ها