رمان ایرانی

خواب و بیدار

کجا بودی؟... کجا بودی آن روزها که مرا با تمامی نیازی که داشتم به تصور خود تنها گذاشتی و من در تمامی این سال‌ها زندگی را چون خوابی خوش در خیالی دل‌انگیز گذراندم. من حتی دل سپردن را تجربه کردم، آن هم با کسی که تفاوتی میان عشق و عادت، احساس و انجام وظیفه قائل نبود. اما من امروز بیدار شده‌ام شاید هم فقط اینگونه می‌پندارم! زیرا دیگر تفاوت میان خواب و بیداری را نمی‌دانم.

شادان
9786009021222
۱۳۹۰
۵۸۴ صفحه
۱۱۵۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهناز صیدی
مرا عهدی‌ست
مرا عهدی‌ست مرا عهدی‌ست... می‌گویند زمین گرد است و درست هم می‌گویند اما گردتر از آن، روابط ما آدم‌ها و زندگی هر روزه ماست از هر کجا شروع کنیم و هر کاری انجام دهیم روزی به همان نقطه و تاوان کارمان باز می‌گردیم. شاید هم این قانون زندگی و طبیعت است که آدم‌ها را می‌چرخاند و روزی دویاره مقابل همدیگر قرارشان می‌دهد و بدون مقدمه، محتاج کسی خواهی شد که روزی ...
فرشته‌های تاریکی
فرشته‌های تاریکی ایستادن زیر بارانو برای تمام آدم‌ها یکسان نیست، همه خیس می‌شوند، اما برخی آن را می‌فهمند1 سیاهی را همه می‌بینند، اما نمی‌دانند که این ندیدن است! هیچ کس نپرسید که چرا و به کدامین گناه نکرده اینجا هستم! هیچ کس نپرسید که چگونه زندگی کرده ای، همه زیر باران اشک‌هایم ایستادند، ولی هیچ‌کس آن را حس نکرد... فقط خیس شدند! هیچ کس به تاریکی ...
سکوت در انتظار
سکوت در انتظار انگار تمام دنیا جمع شده‌اند و مرا نگاه می‌کنند تا ببینند که شانه‌های من تا کجا و تا کی می‌تواند زیر بار مسئولیت مقاومت کند و استوار بماند. شاید خیال من اینگونه است و همه این‌ها تصورات من هستند شاید هیچ کس به این‌ها اهمیتی نمی‌دهد و من در دنیای خودساخته خویش اسیرم. همه سکوت من تمام صبوری من برای ...
بخت سپید زمستان
بخت سپید زمستان برخی نامش را بخت گذاشته‌اند و برخی دیگر اقبال! اما من آن را پیشانی نوشت هر انسانی می‌دانم. برخی می‌گویند هر کس سرنوشتی دارد که از خیلی زودترها، زندگی‌اش را رقم زده است. و من به دنبال آن سرنوشت، یا اقبال و با بخت گمشده خویش گشته‌ام، بختی که گاهی به سرمای زمستان می‌ماند و گاهی به سپیدی برف‌های آن: ...
مشاهده تمام رمان های مهناز صیدی
مجموعه‌ها