وقتی رفتی اندوه ماند و اندوه. از پاره ابرهای هجر باران شوق میبارید و این تکه گوشت افتاده در قفس قفسه سینهام را آتش میزد. و من ذوب میشدم و پروانهها نه، فرشتهها حیرت میکردند و این وقتی بود که هنوز دستهات انگشتانام را نبوییده بودند.
۱۸ رمان
مصطفی مستور در ۱۳۴۳ در اهواز به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۶۷ در رشتهی مهندسی عمران از دانشگاه صنعتي اصفهان فارغالتحصیل شد و دوره كارشناسی ارشد را در رشتهی زبان و ادبيات فارسی در دانشگاه شهيد چمران اهواز گذراند.وی هم اکنون ساکن اهواز میباشد.
مصطفی مستور نخستین داستان خود را با عنوان دو چشمخانه خیس در سال ۱۳۶۹ نوشته و در همان سال در مجلهٔ کیان به چاپ رساند. وی نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان ...
من دانای کل هستم
وقتی پدر الیاس مرد چه خبر ناگهانیای بود. انگار هزار نفر مرده بود. کسی نمیمرد آن روزها، انگار. فقط پدر الیاس مرد. بس که پیر بود. انگار نباید میمرد. وقتی غلامسگی طوبا را بیسیرت کرد چه کار زشتی کرد غلام. انگار هزار دختر را. روزنامهها انگار خبر نداشتند چاپ کنند، خبر غلام را چاپ کردند. و ما انگار بلیت بختآزمایی ...
بهترین شکل ممکن
دقیقهای به وضعیتی که در آن گرفتار شده بود، فکر کرد. به نظرش رسید میلیونها قاتل حرفهای بر تکتک سلولهای خونیاش سوار شدهاند و در سرتاسر قلمرو بدنش تاخت و تاز میکنند. فکر کرد وسط تماشای فیلم مهیجی در سینما با احترام به او میگویند از سینما بزند بیرون. احساس کرد درست وقتی که فکر میکرده زندگی برای او به ...
حکایت عشقی بیقاف بیشین بینقطه
دیشب توی پلههای خونه لیز خوردم. بس که تند تند میرفتم بالا. زانوم زخمی شد. قوزک پام خراش برداشت. مادرم گفت:((حواست کجاست، دختر؟)) شب، قبل از خواب توی رختخواب مثل بچهها بغض کردم و تا دیر وقت گریه کردم. به خاطر زانوم نبود. به خاطر قوزک پام نبود. تسمه کفشم پاره شده بود.
3 گزارش کوتاه درباره نوید و نگار
قبل از هرچیزی باید بگم احتمالا از این داستان خوشتون نمیآد. اما به قول یحیی سورآبادی، همون که برای بچهها قصه مینویسه، گاهی از چیزی که امروز خوشتون نمیآد ممکنه فردا خوشتون بیاد. اگه از اون آدمهایی هستید که میتونید تا فردا صبر کنید، گمونم بد نیست داستان رو بخونید. جدی میگم. نوشتناش یکی دو سال طول کشیده اما شرط ...
استخوان خوک و دستهای جذامی
اون پایین دارید چه کار میکنید؟ با شما هستم! با شما عوضیها که عینهو کرم دارید تو هم میلولید. چی خیال کردید؟ همهتون، از وکیل و وزیر گرفته تا سپور و آشپز و پروفسور، آخرش میشید دو عدد. خیلی که هنر کنید، خیلی که خبر مرگتون به خودتون برسید، فاصله دو عددتون میشه صد. صدام را میشنفید؟ میشید یه پیرمرد ...