رمان نوجوان

پسران صحرا

(Muhamads desert night)

آن شب، اولین شب تنهایی من در صحرا بود. به جای صدای دام دام طبل مادر و صدای پاک کردن ذرت‌ها، صدای تاپ تاپ قلبم را می‌شنیدم. بوته‌های پراکنده خار را جمع کردم و با آن‌ها طویله‌ای برای بزها ساختم. بزها بع بع می‌کردند. شب صحرا، آرام آرام فرا می‌رسید. آسمان نارنجی شده بود. صحرا بود و سکوت و من...

9789643374419
۱۳۸۷
۳۲ صفحه
۲۷۷ مشاهده
۰ نقل قول