رمان ایرانی

بت دوره‌گرد

می‌دونی اولین خواب خاصی که دیدم چی بود؟ خیلی قبل‌تر از زمانی که وارد این دنیای خاطره‌ها بشم. شاید دو سه سال پیش. یه جایی بودم. نه اتاق بود نه فضای باز. ولی مجزا بود. انگار دیوارهای نامرئی داشت. درست رو به روم یه پرگار سفید روی دو پاش ایستاده بود. یه پرگار بزرگ، مثلا اندازه در اتاقم. این پرگار آروم آروم روی پایه سوزنش می‌چرخید و با سر دیگرش دایره می‌کشید. ولی من توی خواب می‌دونستم که اون دایره یه ساعته. ساعتی که عقربه نداشت و عدد نداشت. یه دایره قرمز که فقط حضور یه ساعت رو نشان می‌داد. پرگار سفید روی زمین سفید می‌گشت و دایره سرخ رو مدام پررنگ‌تر می‌کرد.

ققنوس
9789643119867
۱۳۹۱
۲۱۶ صفحه
۵۰۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مرجان بصیری
گاهی بد باش
گاهی بد باش یک نفر بی‌خواب است و دل به صفحه رنگارنگ روبه‌رویش باخته. پسر جوانی از دور به تماشای آدم‌ها می‌نشیند تا پاسخی برای سوال‌هایش پیدا کند. دختری میان گذشته و حال، سرگردان به دنبال گمشده‌ای بی‌نام می‌گردد. کودکی یک زن، مثل سایه بازیگوشی دنبالش کشیده می‌شود تا بازی تازه‌ای در ذهنش شکل بگیرد. دو پرنده دری تازه به جهان و به ...
شهر 1 نفره
شهر 1 نفره همان لحظه حس کردم که باید خودش باشد. آن پایین ایستاده بود، چشم‌هاش را رو به پنجره گشاد کرده بود و زیر لب حرفی می‌زد. مینا جلوتر رفت پنجره را باز کرد و خم شد تا بهتر ببیند. اپل‌های مانتویش زیر چادری که می‌بایست نازک باشد، برجسته به چشم می‌خورد. دستش را بالا آورد و کلمه‌ای را بلند ادا کرد. ...
شب‌نورد
شب‌نورد زدم زیر خنده، بعد به لرز افتادم و برف را از تنم تکاندم. فکر کردم بروم زنگ یکی از خانه‌ها را بزنم و کمک بگیرم. حتی می‌توانستم شب توی پارکینگ بمانم. پارکینگ خانه شهریور، ماشین بزرگ آبی‌ رنگش، زندانی و زندانبانش. مرگ را می‌دیدم که دارد از پشت پرده برف و مه پیش می‌آید. صدای پاهایش را می‌شنیدم و ...
مشاهده تمام رمان های مرجان بصیری
مجموعه‌ها